همه چی آرومه
جمعه, ۱۸ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۴۱ ب.ظ
نمی دونم چی شد که به اینجا رسیدیم ... تصمیماتی که می گیریم و فکرهایی که می کنیم و بلاهایی که به سر زندگیمون میاریم. ترسمون از اتفاقات آینده و عادتمون به بدبختی هایی که داریم به شکلی که اگه نباشن انگار یه پای زندگیمون می لنگه! هر چند خودمون به این قضیه واقف نباشیم ولی تو ضمیر ناخودآگاه خیلی هامون یه بخشی هست.. یه جایی که نمی ذاره ذهن آرومی داشته باشی و این قضیه انگار الان مد شده. همه سعی می کنن خودشونو پرمشغله نشون بدن یه جوری که انگار واسه زندگی کردنم وقت ندارن!
اولین باری که آهنگ همه چی آرومه رو شنیدم رو خیلی خوب یادمه... دقیقا بعد از همون موقعی بود که خواننده ها تو آهنگاشون شروع می کردن به ناله و نفرین و بد و بیراه گفتن!!!
همه چی آرومه ... من چقدر خوشحالم!
پیش خودم گفتم این بابا چه جسارتی داشته! واقعا احسنت!آخه الان دیگه کدوم آدم عاقلی همچین حرفی می زنه؟!!!
ترم یک بودم و شب امتحان آناتومی با مریم و بیتا...!تو سرمای بی سابقه ی اون سال! تو خونه ای که شوفاژش درست کار نمی کرد و هر سه تامون رسما داشتیم یخ می زدیم. ساعت 3 صبح بود، شام نفری یه کافی میکس خورده بودیم! هر کسی یه پتو انداخته بود رو سرش یه گوشه می لرزید و سعی می کرد درس بخونه! 4 ساعت وقت داشتیم واسه تموم کردن بخش نوروآناتومی ، البته هر 3 تامون هم کاملا با این قضیه کنار اومده بودیم که نمی رسیم کل مطلبو بخونیم(مسئله ای که ترم اولی ها نمی تونن راحت باهاش کنار بیان) .
مسئله فرق بین افتادن و پاس شدن بود... واسه ما فرق بین مرگ و زندگی!!!
که بیتا این آهنگو گذاشت:
همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چقدر خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه غصه ها خوابیدن
شک نداری دیگه تو به احساس من
[ از این جاش همه با هم ]
همه چی آرومه!!! من چقدر خوشحالم!!!
پیشم هستی حالا به خودم می بالم
تو به من دل بستی از چشات معلومه
من چقدر خوشبختم!!! همه چی آرومه!!!
ای روزگار...
اون لحظه فکر می کردم بدبخت ترین آدم روی زمینم! مسخرست ولی وقتی بهش فکر می کنم دلم واسه اون روزا- اون شبا - تنگ میشه، هر چند هنوزم به شکل دیگه ای ادامه داره.
۹۰/۰۹/۱۸