دارم میرم پیشش... جاده چه همواره!
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۰ ب.ظ
خودم می دانم چند وقتی هست نیستم. البته نیست نیست هم که نیستم بالاخره یک جایی هستم... ولی خب در محضر دوستان نیستم. علی ای حال تا اطلاع ثانوی پیشاپیشا و پساپس عذر بنده را به خاطر این "عدم" بپذیرید تا انشاالله بعد از امتحانات اگر عمری باقی بود و نفسی جاری از خجالت همگی در خواهم آمد.
حالا این مدتی که نبودم کجا بودم...؟! اولش که رفتم تهران کنگره ی داروسازی. اما اگر فکر کردید الان می خواهم از جو علمی آنجا چیزی بگویم سخت در اشتباهید. نه این که فضا علمی نبود ولی شما را به جان هر کسی که دوست دارید بگذارید حرفم را بدون سانسور بزنم، از جو و علم و فضا و پوستری که بنده به همراه دوستم به عنوان ارائه دهنده در کنارش حضور داشتیم که بگذریم می رسیم به این که... هزار ماشاالله ... چشم حسود دور... چه جوانان برازنده ای داشت! هر چه هم که به دوستان می گفتیم که بیایید حق دوستی را بر گردن اینجانب به جا آورده، بروید یکی از این کرواتی هایش را برای بنده بگیرید به خرجشان نمی رفت که نمی رفت! خلاصه این که اینقدر دست دست کردیم تا آخر کار دست خالی برگشتیم...!
همین که برگشتیم و پایمان به این خراب شده رسید موج دوم امتحانات هم شروع شد. نه حوصله ی تعریف کردن مصائبش را دارم و نه اعصاب یادآوری مجددش را... بگذریم...
(لطفا از اینجا به بعد را با لهجه بخوانید:)
داشتم می گفتم دادا... این وسط چیزی که مهمس اینِس که من بالاخره بعدی 2 ماه امشب دارم می رم ولایت! دلیمون پُکید اینجا به قرآن...
امری؟ فرمایشی؟ سوغاتی؟ چیزی؟...
عمه قربونش بره...خداییش استقبال کننده ای بهتر اٍز اینم تو دنیا وجود داره؟!
۹۲/۰۳/۱۳