دندان عقل!
دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۴۹ ب.ظ
خانوادگی همین طوریم! همگی ترس عجیبی داریم از آمپول و کسی چه می داند... اصلا شاید ژنش را داشته باشیم! خوب یادم هست که خواهر جان در دوران بارداری اش حال خیلی خرابی داشت و یک آمپول ساده حالش را خوب می کرد ولی حاضر بود همه ی آن احوالات و آن نکبت را تحمل کند ولی زیر بار چنین حقارتی نرود! یادم هست حتی یک بار که منزل ما بود و چنین شرایطی پیش آمد در برابر اصرار بیش از حد مادر برای دریافت یک فقره آمپول رفت توی اطاق و در را روی خودش قفل کرد! (قسم می خورم که روایت واقعی است!) و همیشه در این مواقع این سوال در ذهن من نقش می بست که " این چطوری می خواد بزاد؟!" ناگفته نماند که خود حقیر هم از بچگی وحشت خاصی از آمپول داشتم و بعد از قبولی در دانشگاه هم همیشه این را در ذهن داشتم که شاید راه انسانی تر و شرافتمندانه تری بیابم... پر واضح است که برای اشخاصی مانند بنده و خواهر جان دندانپزشکی رفتن از یک مجلس ختم فقط یک دست لباس مشکی کم دارد! قریب یک ماه فقط زمان می برد که خودم را راضی کنم بروم برای معاینه و از آنجا که هر چه سنگ است مال پای لنگ است مدتی پیش با یک واقعه ی حقیقتا دردناک رو به رو شدم!
اگر از اولش بخواهم بگویم، دو سه سال پیش بود که چهارمین دندان عقل را از ریشه در آورده و نفسی از سر آسودگی کشیدیم. بماند که دندان لامصب درنمی آمد و گفتند باید جراحی شود و ما هم با شنیدن کلمه ی "جراحی" دو پا داشته دوتای دیگر هم قرض گرفته و با قدرت هر چه تمام تر محل را ترک کرده و پشت سرمان را هم نگاه نکردیم و سر این قضیه یکی دو ماهی دعوا داشتیم با مادر جانمان که نگران نظم و ترتیب دندان هایمان بودند و هر روز مغز ما را پیاده می کردند مگر این پروسه ی دندان کشیدن ما برود روی دور تند و ما زودتر دست به عمل شویم و ما هم که سرمان برود با پای خودمان زیر تیغ جراحی نمی رویم، آب پاکی را ریختیم روی دست مادرجان که "جهنم... نهایتش دندونام به هم می ریزه دیگه... بذار بریزه!" خلاصه سر هر کدام از دندان های عقل- که لعنت بر همه شان باد- همین بساط را داشتیم... ولی با وجود همه ی این ها پدیده ای هست به نام "دنده ی پهن" که باعث می شد ما آنقدر صبر کنیم تا دندان ها در بیاید و با کشیدن معمولی سر و ته قضیه هم آید!
و حالا اصل ماجرا... اگر بدانید که درصد بسیار بسیار بسیار نادری از افراد هستند که درهر طرف به جای یک دندان، دو دندان عقل در می آورند و ناگهان متوجه شوید که شما جز همان درصد نادر هستید چه احساسی بهتان دست می دهد؟!
اول شما جواب بدهید... بعد من می گویم!
۹۲/۰۶/۲۵