قصه ی غصه که در "دولت یار" آخر شد!
من امروز خوشحالم. نه برای رفع تحریم ها. بلکه به این علت که بالاخره بعد از 37 سال کشور عزیزمان یک مرد سیاستمدار واقعی به خود دید. هر چند برخی از دوستان مثل این که متوجه نشده باشند که چه اتفاقی افتاده و طبق روال همیشه غر می زدند که " حالا یعنی شما فکر می کنید این توافق اعدام ها رو لغو می کنه؟ زندانیای سیاسی- عقیدتی آزاد می شن؟ حقوق شهروندی می شه برا ما؟"
من در پاسخ به سوال این عزیزان این گونه عرض می کنم که شما فکر کن تا گردن در چاهی از لجن اسیر شدی و اگر یک ربع دیگر بگذرد کلا فرو می روی و مرگی دردناک در انتظار توست. حالا یک گروه مذاکره کننده آمده و نتیجه این شده که شما را تا جایی بالا بکشند که تنها تا زانو در لجن باشی و همچنان بتوانی هوای بیرون را تنفس کنی. طرف آمده می گوید: "فیلترینگ که رفع نشد!" عزیز من، انصافا شما از کجا آمده ای؟!
من خوشحالم. از این که بالاخره حکومت به نظر مردم بها داد. از این شادی مردم در حالی که به استقبال این سرداد دیپلمات شایسته ی ایرانی می روند خوشحالم. از این فریادها که "وزیر اهل منطق، یادآور مصدق" خوشحالم. از این که بالاخره کسی پیدا شد تا به بعضی ها بفهماند صحنه ی دیپلماسی عرصه ی شعور است نه شعار... از داشتن وزیری که با خرد، لبخند و متانت جامه ای برازنده به تن دستگاه دیپلماسی پوشاند خوشحالم. من دلباخته ی این نظام نیستم، چه بسا که... بگذریم. ولی سالها پیش به رئیس جمهور ایران گوجه پرتاب کردند و حق را به اسرائیل می دادند اما اکنون دنیا نتانیاهو را یک منزوی و متوهم می داند... این است تفاوت سیاست با حماقت!
به قول یکی از دوستان: نکند بعد از این گرفتاری/ یک نفر مردمی به "خس" بکشد/ یا یکی از درون این "کیهان"/ فحش و نخوت به روی کس بکشد/ زشت نبود که بوم هستی را/ آدمی در گل هوس بکشد؟/ یا که با این همه نگاه "ظریف"/ جای دریاچه ها قفس بکشد؟...