خانه ی قشنگ من
یکی از علل کنده شدن من از دنیای بلاگ ها فیس بوک است. جذابیت خاص خودش را دارد. منتها الان نزدیک به 3-4 سال است که بنده اکانت فیس بوک دارم ولی جدا از بحث فیلترینگ و عدم دسترسی به پروکسی کلا هیچ گاه برایم جذابیت خاصی نداشته است. یکهو تبش را می گیرم و بعد هم فروکش می کند.
فیس بوک برای من مثل یک جاده ی زیبا و سرسبز است. پر از چشم اندازهای آشنا. می روی آنجا و کسانی را می بینی که مدت ها بود ازشان خبر نداشتی. یک دستی برای هم تکان می دهید و چند تا لایک برای هم می فرستید و تمام.
تلگرام مثل محله ی آدم است. دست و لایکش که جای خود ولی چهار کلام هم چاق سلامتی می کنی. آدمهایی هستند که هستند ولی دورند. یا دسترسی بهشان سخت است. آدم هایی که به واسطه ی فرستادن چندتا عکس و لینک چند مطلب بهشان پیوند می خوری و گاهی چند کلام هم پاسخ می دهی.
اما وبلاگ برای من چیز دیگری است! وبلاگ خانه ی آدم است. وبلاگ جایی است که تو خود خودت را نشان می دهی و آدم هایی که تو را می خوانند همکلاسی و فک و فامیل و آشنا نیستند که محض ادب جوابت را بدهند. اینجا دل است که به دل سیم کشی شده! آدمها می آیند و درون خودشان را افشا می کنند، نگفته هایشان را می گذارند روی طاقچه و دلتنگی هایشان را لب پنجره و پرده را کنار می زنند تا شاید روابط برخاسته از خطوط تلفن آرامشان کند! اینجا جایی است که دست هایی که تایپ می کنند به واسطه ی آن لینک مستقیم دارند به اعماق دل آدم! و دوستی ها واقعی است. اینجا برای من جایی است که هر چقدر هم از آن دور شوم حتما برخواهم گشت و حداقل دلیل آن نزدیکی من است به خودم... وقتی می نویسم... و نزدیکی من است به دوستان مجازی ام... وقتی می خوانمشان... و می دانم هر جای دنیا که بروم این ها همه با من است. چه ایده ی خوبی بود وبلاگ! و چه تصمیم قشنگی است نوشتن!