آقای خواستگار
خانم دکتر میم از اداره ی نظارت بر امور دارو که گاها واسه ارزشیابی عملکرد ما میاد اینجا بازرسی زنگ زده. بعد ایشون خیلی تند حرف می زنه. خیلیم رکه. یعنی اصلا ظرافت نداره. جمعا هم من شاید دو سه بار باهاش صحبت کردم اونم خیلی رسمی... زنگ زده می گه "سلام خانم دکتر. خوبی؟ چه خبر؟!!! تو مجرد بودی نه؟!!!" منتظر جواب منم نمی موند. یه کله می پرسید... "شوهر؟ نامزد؟ دوست پسری چیزی که نداری؟!" بعد همین که کلمه ی "نه" از دهن ما در اومد اجازه گرفت شماره خونمونو بده به یکی از همکاراش. گفت همون آقای دکتری که تو معاونت منو فرستاده بود پیشش واسه آموزش شماره خواسته. خب من چیز زیادی از اون آقا یادم نمیاد. فقط یادمه ریش داشت و لباس تیره هم تنش بود! یعنی اگه جایی خارج از اتاقش ببینمش نمی شناسم. بعد مامانم گیر داده که "تو مگه نمی گی یه ساعت تو اتاقش بودی حرف می زد واستون؟ پس کجا رو نگاه می کردی؟" اونوقت هر چی من می گم "من تو عمق و محتوا بودم. به ظاهرش نگاه نمی کردم. :)))" اینا هی کارو می کشونند به جاهای باریک که "ظاهرشو که ندیدی. نظرت راجع به عمقش چیه؟!!"
بعد تو اون جلسه ای که من رفتم اتاق ایشون یه دختره دیگه هم بود که اونم آموزشی بود و اتاقو گذاشته بود رو سرش و یه بند جیرجیر می کرد و داشت خودشو خفه می کرد از جلب توجه تا اونجا که اومدیم بیرون یه چیزی راجع به همین آقای دکتره گفت که من الان یادم نمیاد چی بود ولی من در جوابش گفتم " خدا به هم ببخشتتون." کلا تو اون جلسهه من فکر کردم اینا با هم سر و سری دارند. واسه همین نه این که بگم دیدم منفیه ولی مثبتم نیست. یعنی اگه از حسم حد بگیری در بینهایت می بینی که به منفی میل می کنه...
نکته ی بعدی هم اینکه اون همه خانم اونجا هست اونوقت این پسره بین این همه پیغمبر صاف رفته سراغ جرجیس؟ یعنی واقعا آدم با ظرافت تر از این خانم دکتره دم دست نبوده این ازش بخواد زنگ بزنه؟ بعد اینجوری که من متوجه شدم طرف هم سن خودمه که من اینو اصلا نمی پسندم و ترجیح می دم طرفم از من بزرگتر باشه. تازه ریشم داشت که هر چند درد بی درمون نیست و چاره داره ولی ریشه دیگه! چی کار کنم؟ خوشم نمیاد :/ برداشتم هم از شخصیتش این بود که زندگی رو خلاصه شده در پول می بینه و دیدگاه خاص خودشو داره که ... بعد این که زنگ نزده چون الان محرمه!!! خب این خودش پیشینه ی مذهبی قوی این آدم رو نشون می ده که من هر چند براش احترام قائلم ولی نه درکش می کنم و نه می خوام تو زندگیم وارد بشه... نکته ی آخر هم اینکه من این سبک خواستگاری رو نمی پسندم و ترجیح می دم یکم امروزی تر ازدواج کنم. یعنی این آقا اگه به جای پیشنهاد ازدواج، پیشنهاد دوستی می داد من مطمئنا منطقی تر برخورد می کردم!
به نظر شمام دارم بهونه میارم یا این فقط نظر مامانمه؟!
بهانه نمی اری. اما نتونستی خواسته خودت رو روشن کنی. وقتی نتونی الگو مورد نظرت رو ترسیم کنی. برای ارزیابی به حواشی می پردازی. پیشینه مذهبی اگه برات منفیه احتمالا بخاطر اینه که مثلا از تعصب یا تظاهرهای خاص راضی نیستی و خوشت نمی اد. اگه بجای اینکه خودش صحبت کنه کسی رو واسته کرده احساس میکنی نوع اداب معاشرتش با تو جور نیست. بعدا هم احتمالا این رفتارها ادامه پیدا میکنه و ازتو هم توقع میکنه که رعایت کنی.
اینکه سر و سری داشته نشون میده که با پرنسیب نیست. اگه حتی قیافه ش تو ذهنت نمونده بابت اینه که کلا پوشش، رفتار، میمک صورت، بادی لنگویج، کارکتر چهره اثر مثبت یا تداعی مثبتی نداشته که جذب بشی.
شاید پیشنهاد مفید این باشه که بجای اینکه سوالهای خودت رو خودت جواب بدی. سوالهات رو بپرسی. نه بخاطر اینکه شاید این ادم خوبی باشه. از بابت اینکه یه مهارت رو کسب کنی. اگه طرف مقابل اداب رو رعایت نمیکنه. تو مذاکره رو کنترل و مهار کنی. اینطوری از ایجاد یه ذهنیت که تو بهانه گیری جلوگیری میکنی و احیانا اگه مورد دیگه ای خواستند بهت معرفی کنند به نسبت مورد بهتر و سازگار تری معرفی می کنند.
امان از شادمانه پرحرف