از هر دری1
1- هارد اکسترنالم را با پست فرستاده ام برای آیدا برایم 1ترا فیلم و سریال بریزد. طی این مدت هم دائم برایش اسم فیلم و سریال می گویم و می گوید دارد و می ریزد روی هارد! احساس می کنم به منبع لایزال الهی وصلم ^_^
2- توی این هفته یاد گرفتم وقتی برای یک آینه بغل ناقابل گریه زاری راه می اندازید، پیدا کردن عکس العمل مناسب برای زمانی که ماشین را کنار خیابان پارک کرده اید و وقتی برمی گردید می بینید سپر عقب کلهم کنده شده و یک خط بزرگ هم روی بدنه کشیده شده، واقعا سخت می شود! ماجرا زمانی تراژدیک تر می شود که یادتان می آید سنسورهای عقب ماشین روی سپر است و احتمالا یک خرج اساسی روی دستتان گذاشته اند L((
3- معاون دبستانم که ازقضا همسرش هم معلم دبیرستانمان بود و ما یکسال بعد از این که برگه های امتحان سال سومی ها را به ما که سال دوم بودیم داد و امتحان اشتباه گرفت و زیر بار هم نمی رفت و ما هم خودمان انتقاممان را این طور گرفتیم که از مدرسه به صورت غیرقانونی(!) خارج شده باد دو چرخ ماشینش را کاااااملا خالی کردیم بلکه دلمان کمی خنک شود، با دخترش آمده اداره ما را برای پسرش خواستگاری کند! آنوقت ما به هزار و یک دلیل منطقی و غیر منطقی می گوییم نه. بعد می گوید: "حیف شد... مثل این که شرایطتون به هم نمی خوره. ولی یه پسر دیگه دارم...!!!!" و حتی چشمان گرد شده ما باعث نشد جمله اش را تمام نکند! نوک زبانمان بود یک what the f…?! غلیظ بگوییم. خودمان هم نمی فهمیدیم الان بیشتر دارد به ما توهین می شود یا به پسرهایش! از یک چنین خانم تحصیلکرده که این همه هم به قر و فرش می رسد چنین دیدگاه سخیف آدم ها را به شکل نر و ماده دیدن و چنین موضوعی را به شیوه قفل و کلید مطرح کردن بعید بود. :/
4- مادربزرگ عزیزم بالاخره از بیمارستان ترخیص شد. مادربزرگ از آن پیرزن های کوچولوی ظریف اندام دوست داشتنی است. مشکلی که در ابتدا عفونت کیسه صفرا تشخیص داده شد، توی اتاق عمل دیدند که سوراخ شدگی(!!) معده است. نمی دانم تا حالا درد معده یا دور از جان خودتان و عزیزانتان زخم معده کشیده اید یا نه! دردش پدر صاحب آدم را در می آورد! اینکه کسی آنقدر با چنین دردی مدارا کند که کارد به استخوان برسد و معده سوراخ شود(!!!) صبر ایوب طرف را می رساند. توی ICU پرستار می گوید:" ما مادربزرگتونو خیلی دوست داریم. احساس می کنم عبد صالح که می گن ایشونن. رفتم بهش می گم مادر درد داری؟ می گه نه زیاد. ولی من یه مسکن بهش تزریق کردم، دیدم تنفسش بهتر شد. می گم پس درد داشتی؟! می گه یه ذره!!" ما هم رفتیم کلی به پرستارها تاکید کردیم که مادرجان دردش را نمی گوید! خدا خیرتان بدهد حواستان بیشتر به ایشان باشد وقتی کوچکترین نشانه ای از درد پیدا کردید مسکن را تزریق کنید.
5- پزشکی که مادر بزرگ را عمل کرده می آید توی CCU و از مادربزرگ که نه نای حرف زدن دارد و نه اصلا اخلاقش شوخی بردار است می پرسد:"چطوری عروس چی (عروس کوچک)؟" مادربزرگ توی خواب و بیداری است و جواب نمی دهد. می پرسم "وضعیتشون چطوره؟" با یک وضعیت سرخوشانه ای انگار با بچه حرف می زند، می گوید:"خوبه ماشاالله، فقط خوب بهش غذا بدین، ناز و تپل بشه!" عاشق اخلاق دکتره شدم. ^_^
خبرهای خوب و تلخ را باهم دادی
متاسفم که ماشینت رو در اون وضعیت دیدی، دیدن اون چیز ادم رودر وهله اول شوک زده میکنه و بعد هم غالبا خودش رو مقصر و بعد هم خشم و ناراحتی فراوان.
خاطره مدرسه جالب بود، شجاعتی داشتیدها، معلمهای ما تو دبیرستان ماشین پارک میکردن،ما جرات نداشتیم انگشت بزنیم چه برسه به خالی کردن باد!
ادمها به قد شعورشون حرف میزنند (منجمله من) به خودت نگیر، بالاخره ادمها رو میشه از لحاظ درک و رفتار روی یک منحنی نرمال توزیع کرد، نه؟
خدا مادربزرگ و همه عزیزانت رو حفظ کنه و همیشه شاهد شادی شون باشی، فک میکنم دکتر خوبیه که میتونه حس شوخ طبعی داشته باشه و سختی و رنج رو کم کنه