من عاشق سگ و گربه ام
یکی از پرستارای درمانگاه عشق زندگی به سبک مزرعه داریه. یه باغ خریده و اونجا کلی حیوون داره. از کبوتر و مرغ و خروس بگیر تا سگ و اسب و ... دیروز یه چیزی تعریف کرد که دلم نیومد ننویسم. می گفت این سگه خیلی بازیگوش و شیطونه. یهو خیلی خرکی می پریده وسط مرغا یا کبوترا و فراریشون می داده. این آقا هم همیشه نگران بوده که مبادا سگه اینا رو شکار کنه تا اونجا که همیشه مجبور بوده ببندتش. بعد یه شب یادش می ره در خونه مرغا رو ببنده. فردا صبح که می ره می بینه 5 تا از مرغا نیستند. بعد می ره می بینه سگه هم زنجیرش باز شده و خلاصه جا تره و بچه نیست! می گفت:" پیش خودم گفتم این سگه تا الان حکم قصاص اینا رو داده... اگه دستم بهش برسه. من همین امروز خودمو از شر این راحت می کنم."
بعد تو همین اوضاع احوالی که خیلی عصبانی وار دنبال سگه می گشته از دور دیده هاپو جان خوابیده یه گوشه. بعد که نزدیک تر می شه می بینه مرغام اونجان! خلاصه کنم سگه دیده مرغا بیرونن انقدر تقلا کرده که زنجیرش باز شده و رفته اینا رو جمع کرده خوابیده روشون که سردشون نشه!!! بعد که این آقا رو می بینه با خوشحالی پا می شه و با پوزه ش مرغا رو هل می ده جلو که یعنی "ایناهاشون..." بعدم خیلی خوشحال در حالی که دمشو تکون می داده باز شروع می کنه وسط این مرغا جست و خیز و بپر بپر کردن. خلاصه این همکارمون می گفت "من این صحنه رو دیدم چشمام پر اشک شد..." بعدم عکس سگشو نشونمون داد.
خب من که همین جوری در حالت طبیعیشم عاشق سگ و گربه ام ولی اینو که شنیدم احساس کردم دلم واسه سگه ضعف رفت. واقعا جای تاسف داره که بعضیا به چنین حیوان خواستنیی می گن نجس!
پ.ن: راستی بچه گربهه بود اینجا راجع بهش نوشتم، رفته مبلای مغازه کناری رو چنگ انداخته و پاره کرده. اونم عصبانی شده انداختش تو گونی و پیشولی عزیز ما رو بخشیده به یه بچه که یه مدتی بوده چشمش دنبال این طفل معصوم بوده. گویا یه بارم پیشولیمون برگشته، بابا اینا دیده بودنش... باز این یارو تندی قبل از این که ما وقت کنیم اقدامی بکنیم بچه رو بخشیده به یکی دیگه. این طفلک ما هم خیلی دستی شده بود. نگرانم مبادا از پس خودش برنیاد :"((
بخاطر رفتار نجس اعلامش نکردن، حتی اونایی که نجس اعلام کردن، خیلی وقتها به چشم یه نگهبان با وفا بهش نگا میکنند
احکام مذاهب خیلی با منطق ما جور در نمی اد، برای همین بحث ایمان یه بحث منطقی نیست