مهمانی های تابستانه ی امسال تا الان همه در یک
امر مشابه بودند و آن این که افراد حاضر همین که چشمشان به آدم می افتد تمام مشکلات روحی
و جسمی خود را به یاد آورده و به گونه ای مشورت می گیرند یا می خواهند که با همان
دو کلمه سوادی که داری کلهم اجمعین مشکلاتشان را حل کنی! از این رو نصف بیشتر
مهمانی می شود بحث و گفتگو و شنیدن
امراض و بیماری های عزیزانی که تا شعاع یک متری شما قرار گرفته اند! یا این که
همان اول صاحب خانه لطف می کند و یک پلاستیک پر قرص و کپسول می گذارد جلوی آدم و
البته حوصله مان هم سر نمی رود و کلی از وقت مهمانی داریم داروهای
میزبان را طبقه بندی می کنیم و کاربردهایش را می گوییم! صواب هم دارد! (عنایت بفرمایید که بنده تازه ترم 6
هستم و خدا پدر و مادر دست اندرکاران نرم افزار IR daroo را حفظ کند که یقینا آبروی ما را
خریده اند!)
رفتم منزل یکی از اقوام ایشان همان
اول می فرمایند که دخترکشان حساسیت فصلی شدید دارند، 2-3 سال است پیش هر دکتر و
متخصصی که بردندش جواب نداده و هنوز خوب نشده!!! حالا از من می پرسیدند دارویی نمی
شناسم که این دوست عزیزمان را درمان کند؟؟؟!!!
البته این مساله ی سوال پرسیدن در
رابطه با شغل منحصر به رشته ی ما نیست و بسیار می بینیم که افراد در یک مجلس همین
که می فهمند یکی از افراد شغل خاصی دارد شروع می کنند به پرسیدن سوالاتی که چندان
هم ضروری به نظر نمی رسد!
در این زمینه یکی از دوستان- لژیونلا - مطلبی را
در وبلاگشان نوشته اند که بسیار مرتبط به همین موضوع است و به زیباترین راه ممکن
مطلب را باز کرده اند به این صورت که:
مثلا از یک مهندس عمران دلایل افزایش قیمت مصالح و مسکن را می پرسند. در حالیکه نه قصد خانه خریدن را دارند و نه قصد فروختن منزلشان را و نه اصلا دانستن این دلایل مشکلی از مشکلاتشان را حل می کند. یا از یک کارمند بانک شرایط گرفتن وام چندصد میلیونی را می پرسند، حال این که این سوال فقط به محض آشنایی با فرد مذکور به ذهنشان خطور کرده است!
این مساله در مواجهه با کادر پزشکی شیوع و شدت بیشتری دارد.
در همین زمینه، دو خاطره که اولی از همکار دندانپزشک و دومی از همکار جراح است را برایتان بازگو می کنم:
مورد اول: داشتم از یک بلوار شلوغ رد می شدم. به قسمت چمنکاری شده وسط بلوار که رسیدم، دیدم یکی از کسبه همسایه بیمارستان به سرعت به طرفم می آید. تا به من رسید گفت: دکتر جون! این دندون لامصبو نگاه کن ببین چیکارش می تونی بکنی؟ و دهانش را تا جایی که می شد باز کرد و با انگشت به دندان لامصب اشاره کرد!!
مورد دوم: داشتم از در بیمارستان خارج می شدم. مردی را دیدم که به طرفم می دود. وقتی نزدیکتر شد او را شناختم. چند ماه پیش فتق کشاله رانش را عمل کرده بودم. نفس زنان گفت: خوب شد دیدمت دکتر... چند هفته ای می شه که جای عملی که کردی بدجور می سوزه. می شه یه نگاهی بهش بندازی؟ گفتم: چرا نمی شه؟ شلوارتو بکش پایین! با تعجب گفت: وااا! چی می گی دکتر؟؟؟؟ گفتم خب باید معاینه ات کنم... گفت: آخه اینجا؟؟ تو خیابون؟؟ گفتم: بله... حتما مشکلت اورژانسیه که تو خیابون مطرحش می کنی. مرد گفت: نه... بعدا میام درمانگاه تا معاینه ام کنی... و رفت.
به اوقات فراغت هم احترام بگذاریم!