شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بالاخره با دوست پسرش... نامزدش...نمی دانم، هر چه که بود... به هم زد! بعد از آن جریان خواستگاری و مخالفت خانواده اش و دعواهای مداوم چند ماهه شان بالاخره همه چیز تمام شد! حالا ما شب ها پیش هم می خوابیم و تا موقعی که چشم هایمان دیگر از خستگی باز نشود "انگری بردز" بازی می کنیم و هم زمان پشت سر پسرها حرف می زنیم و به آبا و اجدادشان فحش می دهیم وعین خیالمان هم نیست که فردا کلاس را خواب می مانیم و من روزها هر جنگولک بازی بلدم در می آورم تا فکرش را منحرف کنم و امروز شاهکار دیگری رقم زدیم. من ساز می زدم و او می خواند! افتضاحی بود باور نکردنی! آنقدر خندیدیم که اشکمان در آمد. کلا گیر داده ایم به خوانندگی... با اعتماد به نفس تمام صدایم را ول می کنم توی هوا و مصرانه می گویم که گرم و دلنشین می خوانم و اگر نظرش غیر از این است مشکل از اوست... در این زمینه ول کن ماجرا هم نیستم. یک نفس می خوانم... کوچه بازاری... بابا کرم... هر دری وری که به ذهنم می رسد و ادا در می آورم و او می خندد. پریشب مثل آدم های مست توی خیابان زدیم زیر آواز... باهم!...البته خلوت بود ولی هر از چند گاهی کسی چپ چپ نگاهمان می کرد. یکهو شروع کردیم خندیدن... یادم نمی آید سر چه بود ولی از خنده به خودمان می پیچیدیم. کلا این چند وقت اخیر زیاد الکی می خندیم! ولی هیچ کدام باعث نمی شود حالش خوب شود و من این را خوب می فهمم. هر چند فکر می کند نمی فهمم ولی به خدا می فهمم... او در یک بحران واقعی سر می کند و من انگار این بلایا سر خودم آمده... زده ام به سیم آخر. جفتی زده ایم! دلم برایش می سوزد. برای جفتشان... ولی این بار دیگر واقعا تمام شد! خیلی واقعی... خیلی سخت... و من به این فکر می کنم که سکوت همیشه هم علامت رضا نیست؛                                         گاهی کسی دارد خفه می شود زیر سنگینی یک حرف...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۲ ، ۲۱:۰۸
رها .