شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

با یک دنیا عشق برگشته ام... یک عالمه حس خوب... یک عالمه برنامه جدید... مدت زیادی است که اینجا نیستم. طبق عادت سرم شلوغ است ولی حیف است این لحظه هایی که دارند می گذرند بروند بدون اینکه ردپایی به جا بگذارند و من بتوانم چند سال دیگر حال و هوای ۲۹ سالگی که دارد به اتمام می رسد را تجربه کنم.

حقیقتش ۳۰ سالگیم شاید از آنچه قبلا تصور می کردم کمی دور باشد. همچنان مجردم. البته در رابطه ای حدودا ۴ ماهه که به آرامی می گذرد. بالاخره جواب کمیسیونم آمد و دارم داروخانه می زنم... شریکی... حالا هر چه همه بگویند شریک اگر خوب بود خدا می گرفت. ولی وقتی توانایی این که به تنهایی کاری را انجام بدهی نداشته باشی مجبوری دیگر... من هم همچنان در پاسخ همان استدلال معروفم را می آورم که سفره ای پهن است و هر کس سهم خودش را برمی دارد. شریکم هم همین طور... بهتر از آنست که کلا سفره ای نباشد..

خلاصه اتفاقات زیاد است ولی حس نوشتن نیست. نمی دانم انگار نوشتن از یادم رفته. به شدت تغییر کرده ام. ذهنم درگیر کار است و چک و قرارداد... و پیام های عاشقانه ای که لابه لای کارهایم خسته نباشید می گوید و روز خوبی برایم آرزو می کند :) از آن طرف دلم عجیب به تنهایی خو کرده. آنقدر که دیگر نگاه های متعجب ازین که توی رستوران تنهایی بنشینم... تنهایی توی شهر پرسه بزنم... تنهایی برنامه ریزی کنم و... اذیت کننده نیست. خود تنهایی اش هم... خب البته اگر "او" باشد خوب است. مسلما بیشتر خوش می گذرد ولی دیگر مدت هاست از مونولوگ های درونی خبری نیست. خالی ام! درون ذهنم دائم یک صدای سسسسسسس ممتد می آید. و من با شگفتی به شکوه و عظمت این سکوت می نگرم. یک ناظرم! نگاه می کنم و در حافظه ام ثبت می شود... نگاه می کنم و دلم می گیرد... خوشحال می شود... دلتنگ می شود...

چقدر کار دارم! و چقدر حس عاقل تر شدن دارم... و صبورتر شدن و عاشق تر شدن... 

          سی سالگی از آنچه بدان فکر می کنم به من نزدیک تر است!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۵۲
رها .