شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

نوشتن عالیه... فوق العادست... شاید یه غیبت چند ماهه این حسو بیشتر کنه که چقدر آدم دلش واسه خودش در حالی که داره به افکارش فکر می کنه و می نویسه تنگ میشه. چقدر وقت نوشتن به خودم نزدیکم. چقدر خوبه که می شه نوشت... تو این چند ماه اتفاقای زیادی افتاد. اگه بخوام از اول بگم، اولیش مسافرت دو نفرم با هم خونم-مریم- بود. خیلی یهویی تصمیم گرفتیم و خیلی یهویی تر دیدیم که هتلمونو رزرو کردیم، چمدونامونو بستیم و بالاخره سفر کردیم! بی نهایت خوش گذشت... از همون لحظه ای که وارد مشهد شدیم، فائزه اومد پیشمون، رفتیم حرم... بعدش شهربازی... اون عکس مسخره ای که تو ترن ازمون گرفتن و چشمامون از ترس و هیجان داره برق می زنه و ما چاپش کردیم... پشمک خوردیم و با پشمکمون عکس گرفتیم در حالیکه دهن هرسه تامون باز بود واسه گاز زدنش... و از سرما لرزیدیم... و گفتیم ... و خندیدیم... از ته دل! چالیدره، باغ پونه، طرقبه... الان دیگه اسامی همش یادم نمیاد... خیلی خوش گذشت... اتفاق مهم بعدی این بود که بالاخره من یه حیوون خونگی خریدم... یه عروس هلندی... طوطوی من که عاشقشم. وقتی خریدمش جوجه بود، گفتند  پسره ما هم اسمشو گذاشتیم "تقی"... ولی حالا که خواستیم واسش همسر اختیار کنیم فهمیدیم که اصلا تو جوجگی جنسیتشون معلوم نمی شه. خلاصه این که قراره تقیو ببرم داروخانه دامپزشکی معاینه بشه ببینیم ایشون الان آقا تقیه یا تقی خانم! و این که تکلیف منم روشن بشه که باید واسه این بچه زن بگیرم یا شوهرش بدم! عکس بچمم می تونید این پایین ببینید که چه گل پسری دارم: بعد از اون این که روزانه دو شیفت سر کار می رم و از اونجایی که یکی از شیفتام یه شهر دیگست بعد از شیفت دوم که برمی گردم خونه تنها تفاوتم با یه جنازه دراینه که دارم نفس می کشم! وگرنه هیچ گونه علائم حیات دیگه ای در من دیده نمی شه! قبلا یادمه با مریم همش خودمونو مسخره می کردیم که این زندگی که ما داریم زندگی حیوانیه :"کار کن ،بخور، بخواب!" حالا که مریم رفته خونه و تنها شدم حتی دیگه زندگی حیوانیم ندارم چون خوردن هم از زندگی روزانم حذف شده. الان فقط خواب!!! گواه دیگه ی این موضوعم این که در عرض دو هفته 3 کیلو وزن کم کردم. پایان نامه هم خوب پیش می ره اگه خدا بخواد قبل از عید دفاع می کنم و شرش کم می شه. البته نه این که کلا راحت شم... لامصب امتحان تخصصو انداختند خرداد! یعنی 5 ماه زودتر از اونی که باید باشه و این یعنی گند زده شده به زندگیم! قرار بود عید برم ترکیه که با این حساب کلا مسافرت امسال مالیده! فقط باید هر چه زودتر دفاع کنم، امتحان زبانشو بدم و خودمو آماده کنم واسه خرداد... از اونجایی که فعلا نه وقت دارم و نه می تونم کاری واسش بکنم پس بهش فکر نمی کنم و این یه مورد خاص فعلا رفته رو stand by ! مطلب بعدی که نمی دونم باید بنویسم یا نه... تو ادامه مطلب می نویسم. هر کی رمزو خواست بگه واسش بفرستم J
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۲۸
رها .