شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۰، ۱۰:۲۳ ق.ظ
هنوز تمام نشده شروع می شد... افکار رنگینی که گاهی سریع شعله می کشیدند و گاهی اصلا سر نمی زدند... برای مدت ها تنهایم می گذاشتند انگار اصلا نبودند و من می ماندم و یک جهان آرامی که ... نه این آرامش را نمی خواستم... سکون را نمی خواستم. گاهی دلم می گرفت. روزهایم هم همین طور ؛ بوی روزمرگی می دادم. خودم ... افکاری که نبودند! افق دیدم تا آخر روز بیشتر نمی رفت... تا موقع خواب! میان یک سر در گمی بودم. به هدف هایم مشکوک بودم به فردایم نامطمئن... یک مه غلیظی در ذهنم همه چیز را می پوشاند. اجسام وضوحشان را از دست می دادند و تفکر این ها همه از یک شکستن آغاز می شد. آغاز بی فردایی! نمی دانم... سعی می کردم خوش بین باشم. به خودم می گفتم این یعنی زندگی در لحظه؛ بدون انتظار برای آینده. بعد مثل کسانی که از بی سروسامانیشان خوشنودند و شاید برای نخستین بار می توانند سرشان را بالا بگیرند و بگویند ما هم مشکل داریم ، بر سر خودم فریاد می زدم که این یک دروغ است. زندگی بی هیجان چیز کثیفی است. در زمان گم می شدم. هر روزم همان گونه می گذشت که باید... قابل پیش بینی ... و من از این بیزار بودم. زندگیم تغییر می کرد و من مثل آدم های کودن فقط در کنج ذهنم می نشستم و سوهان به دست بر دیوارش می نوشتم که این عادلانه نیست... و ضعف همه ی وجودم را می گرفت و من از این حس متنفر بودم. من متنفرم از این که حس کنم کاری در دنیایم انجام نمی دهم... و در یک جمله این بلایی بود که بر سر زندگیم آورده بودم. من از خودم متنفر می شدم وقتی  می دیدم کاری در دنیایم انجام نمی دهم. و امروز آغازیست... آغازی برای شروع!!! نمی دانم دقیقا چه می خواهم ولی همین که بدانم می خواهم بدانم چه می خواهم هم خودش شروعیست... خودش کاریست در دنیای در هم و شلوغ من... من زلالی روحم را باور دارم و این تنها سرمایه ایست که اگر از من گرفته شود، خواهم مرد... نمی دانم از کجا ، ولی باید شروع کرد...   چند روز پیش پدرم این شعر را برایم در دفتر خاطراتم نوشت: خانمان    سوز  بود  آتش  آهی   گاهی ناله ای می شکند  پشت سپاهی گاهی زرد   روئی  نبود   عیب  نرانم    از   کوی جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی   گاهی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۱۵
رها .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">