شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

هر جا دری بسته شد راهی گشوده گردد!

سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۳ ب.ظ
راه رفتن در خیابان های شهر مادری هم حکایتی دارد! مخصوصا شهری که در آن شهره باشی... شهر ما آنقدر ها هم بزرگ نیست. بیرون که می آیم بسیار پیش می آید که با دختران هم سن و سال خودم که فقط چهره شان برایم آشناست ولی گویا آنها مرا خوب می شناسند سلام و علیک گرمی بکنم. داشتم ماجرای یکی از همین احوالپرسی های گرم خیابانی و ناشناس بودن فرد مقابل را برای مادرم تعریف می کردم که ایشان با لبخندی پر معنی فرمودند که:  آخه مامان بچه های مدرستون که هیچی، فکر کنم همسایه های اون مدرسه هم دیگه می دونستند یه رها نامی تو این مدرسه هست! دوران دبیرستان برایم دوران خوشایندی بود... و دوستانی که همه آماده همکاری بودند برای هر گونه پروژه ی عمرانی علمی فرهنگی و ... در جهت شکوفا کردن یکدیگر در امور منع شده از طرف اعضای محترم دفتر نشین مدرسه! و این امر در آن زمان یکی از افتخارات ما بود... دختران همیشه حاضر در صحنه!! که این امر شهرت بسیاری برایمان به ارمغان آورد... دانشگاه که آمادیم به لطف مسائلی از جمله حراست محترم دانشگاه (به قول یکی از برنامه های طنز تلویزیونی: مکانی که دانشگاه را از گزند دانشجو در امان نگاه می دارد!) و دوربین ها و شنود های بسیاری که تخطی از هر فرمانی را غیرممکن می گرداند، از هر جهت پایمان بسته شد.   به مناسبت ترم بعد از علوم پایه و تامین بهداشت روحی افراد پس از استرس وارد شده، بالاخره دانشگاه به خودش تکانی داده تصمیم گرفت افتخارآفرینان ترم پنجی را به اردو ببرد. من و شماری از دوستان هم با توجه به سخن گرانبهای : "یک مو از خرس کندن هم غنیمت است!" تصمیم گرفتیم در این برنامه حضور به هم رسانیم که متاسفانه به علت زمان بندی نامناسب امکان پذیر نبود لذا عدم حضور خود را اعلام کردیم. چند روز قبل از اردو مسئول محترم امور دانشجویی فرمودند مکان اردو مشخص شد: دخترها به سمت شرق:عباس آباد بهشهر پسرها به سمت غرب: نمک آبرود همچنین زمان بندی به گونه ای تعیین شده بود که در طی این اردو هیچ دختری موفق به دیدن هیچ پسری نگردد و بالعکس! البته تا آنجا که من اطلاع دارم این مسئله ی بیرون رفتن کلاسی تقریبا در هیچ دانشگاهی حل شده نیست ولی مسئله ی عجیب دیگری  که در دانشگاه ما نمود بسیار دارد مسئله ی امتحان و صیانت از برگزاری سالم جلسه ی امتحان می باشد. به این صورت که دوربین ها و دستگاه های شنود از بالا... و n تا مراقب که چهار چشمی مراقب دستان و n تای دیگر مراقب حرکات پا (مخصوصا در امتحانات تستی) می باشند همچنین دستگاهی برای صفر کردن آنتن موبایل را هم در نظر بگیرید... عنایت بفرمایید که فاصله ی صندلی ها از هم بسیار زیاد بوده و در امتحاناتی که دو ورودی با هم امتحان دارند بچه ها یکی در میان می نشینند و معمولا چینش سوالات متفاوت است و مثلا سوال 2 شما سوال 8 نفر کناریست که 4-3 متری از شما فاصله دارد! بعد از یکی از امتحانات داشتم به این فکر می کردم که با وجود تکنولوژی پیشرفته و جدیت مراقبان امتحان باید دل شیر داشته باشی به امداد های غیبی فکر کنی و تنها راه پاس شدن درس خواندن و رقابت سالم است و هذا من فضل ربی ... و با توجه به توسعه ی همه روزه ی این قوانین احتمالا در ترم آتی دیدن این صحنه غریب نخواهد نمود که بعد از امتحان چند نفر از دانشجویان را ببینی که همراه با نیروهای زحمت کش انتظامی و دستبند به دست از حوزه ی امتحانی خارج می شوند!   غرق در افکار خود بودم که صدای یکی از آقایان محترم کلاس را شنیدم که از یکی از دختران محبوب کلاس جهت همکاری اش تشکر کرده و به عبارتی تا کمر خم شده بود! و با لحن دلربایی از وی می پرسید: حالا فک می کنی چند می شیم؟!!!   با چشمان گشاد شده به سمت دوستان خود نگاه کردم و دیدم همه بهت زده و در تعجب اند از این همه هوش ، ذکاوت ، زرنگی و ... آخه لامصب چی جوری؟؟؟!!!!   اینجاست که باید گفت: فتبارک الله...!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۲۹
رها .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">