شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

هر چی سنگه مال پای...

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۱، ۰۴:۲۲ ب.ظ
هوا همه اش سرد است و خیابان های این محله –علی الخصوص- اغلب گل آلود و ما هم نه حال و حوصله ی بیرون رفتن داریم و نه وقتش را و این مدت اخیر هم یک جورهایی خیلی خودمان را تحویل گرفتیم و از خودمان پذیرایی کردیم و تازه قصد صرفه جویی برای بقیه ی ماه را داشتیم که ناغافل! کارهای عجیب غریب پیش آمد: اول از همه که سشوار بنده سوخت. بعد دستگاه دی وی دی مشکل پیدا کرد. بعد لپ تاپ محترم 200000 تومان خرج روی دست بنده گذاشتند... بعد خشک کن ماشین لباس شویی خراب شد. حالا موبایلم قاطی کرده. ما هم که به روی مبارک نمی آوریم و کلی خودمان را راضی کرده ایم که: "اصلا لباس ها را می گذاریم جلوی بخاری خشک شود بهتر هم هست و سشوار کشیدن مو را خراب می کند و با لپتاپ فیلم می بینیم، صفایش بیشتر است و ..." ولی این آخری را دیگر نمی توان زیر سبیلی رد کرد همین امروز فردا باید موبایل را درست کنم که دارد کار دستم می دهد. مصداق واقعی ضرب المثل وزین " هر چه سنگ است مال پای لنگ است!" دیروز هم امتحان عملی سیوتیکس داشتیم. شش نفری صدایمان می کردند توی آزمایشگاه و شانسی یک کاغذ می کشیدیم که چه ماده ای درست کنیم و با توجه به مقادیر داده شده ماده را بایست در حالی می ساختیم که استاد مثل شیر بالای سرمان ایستاده بود و چهارچشمی تمام کارهایمان را زیر نظر داشت! از قضا "مرد روزهای سخت" که معرف حضورتان هست هم مجاور بنده ایستاده بود و داشت سعی می کرد که امولسیون پارافین با اچ ال بی خاصی تولید کند و پدر اعصاب بنده را در آورد از بس زیر گوشم گفت:" این همون بود که هاون می خواست یا باید گرمش کنم؟" نمونه ی واقعی یک آدم هول! دارویی که به من می افتد الگزیر فنوباربیتال است. کار خاصی ندارد منتهی آنقدر در وزن کردن و شستن ظرف ها و محاسبات وسواس به خرج می دهم که سه برابر آن چیزی که واقعا لازم است زمان می برد! دست آخر هم دارو را داخل شیشه شربت می ریزم و برچسب می زنم. موقع تحویل با خنده می گویم: "به به چه الگزیری... عمرا کارخونه این قدر دقیق بسازه!" استاد با خنده می پرسد: "حاضری خودت بخوریش؟!" جواب می دهم:"صد درصد!" یک نگاهی به من می اندازد، شیشه شربت و کاغذی که روش ساخت را رویش نوشته ام می گیرد و می رود. روی کاغذ می نویسد:9.5 از 10... خوشحال می شوم. 0.5 نمره کم می کند برای این که سرش کلاه گذاشتم! حواسم نبود چه مقدار خواسته شده...همین جوری برای دل خودم یک عالمه درست کردم تقریبا تمام شربت بی پی و آمارانتی (رنگ خوراکی) که آنجا گذاشته شده بود را مصرف کردم و بعد که متوجه شدم اضافه اش را قایمکی ریختم توی سینک آزمایشگاه!  ولی 9.5 هم خوب است! استاد این درس از معدود استادهاییست که من عاشقش هستم، کلی سربه سرمان گذاشت و جو امتحان را آرام کرد. خلاصه این که سعی می کنم روی مثبت قضیه را ببینم و برنامه ی تفریحی می چینم با این که امتحان دارم. بالاخره دو حالت که بیشتر ندارد: یا با نمره ی خوب پاس می شود ... یا با نمره ی بد! اعتماد به نفسو داشتی؟! پ.ن: اومدم یه پاراگرافو edit کنم زدم چشمشم کور کردم! خلاصش این که دارم می رم تهران...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۱۱
رها .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">