شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

این چند روز اخیر

پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۰۵ ب.ظ
پدر بنده خیلی دل نازک هستند و گاهی در دلسوزاندن برای این و آن شورش را در آورده اند دیگر... لازم به ذکر است که در این امر زیاد هم به جنس و گونه ی افراد توجهی نشان نمی دهند تا آنجا که رفته بودند باغ یکی از دوستانشان در یکی از دهات اطراف که چشمشان به توله سگی افتاده که چشمش آسیب دیده و بسیار رنجور و به قول خودشان بنده خدا بوده. ایشان هم دلشان به رحم آمده و بی توجه به حساسیت مادرم در صیانت از پاکی منزل، توله سگ را به خانه آورده اند. بعد هم با یلدا –برادرزاده ام- سگ را برده اند داروخانه ی دامپزشکی چشمش را دوا درمان کرده اند، واکسنش را زده اند و دارو برایش گرفته اند. در گیر و دار همین شرایط نیز سگ کوچک یلداخانممان دارای شناسنامه شده. گویا این داستان مربوط به یکی دو ماه پیش است ولی هم چنان مادر جان روی خوش به این بنده ی خدا نشان نمی دهد و در شرایطی که همه گونه ی مذکور را "پاپی" صدا می زنند، ایشان همچنان لفظ "توله سگ" را ترجیح می دهند و بنده هم هر دفعه این نام را می شنوم دچار سردرگمی می شوم که نکند خدای ناکرده مامان جانمان دارند فحش می دهند! و البته با توجه به محدودیت های نگهداری چنین جانداری برایش دنبال یک خانواده ی خوب می گردیم. پدر جان هم انگار می خواهد دختر شوهر بدهد. خلاصه این که به کس کسونش نمی ده، به همه کسونش نمی ده! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------- این چند وقتی که تلویزیون نداشتیم اعصابمان هم راحت بود. قبلا هم که برایتان تعریف کردم از اعتیاد پدر محترم به دنبال کردن اخبار ایران و جهان! و البته این امر مشکلی هم ندارد و علاقه شان است و قابل احترام. ولی این چند روز اخیر و در جریان آن جنجال مجلس و حاشیه هایش این اوضاع هی دارد وخیم تر می شود و ایشان تمام ساعات خانه بودنشان را دائما اخبار می بینند و همزمان با سگ و شغال و ... جمله می سازند و این دیگر خارج از توان ماست! اخبار هم که تمام می شود آقای پدر که اگر محافظه کارانه بخواهم بگویم از منتقدین نظام می باشند، شروع می کنند به شفاف سازی مسائل و بسیار اعتقاد دارند که اگر همه چیز را بدهیم دست ایشان چه بهشتی برایمان می سازند و البته بر منکرش لعنت! ولی در شرایطی که کوچک ترین راه حل ایشان و پایه ی تمامی نظرات مکتب سکولاریسم می باشد، عملی شدن این امر کمی بعید به نظر می رسد! -------------------------------------------------------------------------------------------------------------- امشب هم مهمان بودیم خانه ی عمه خانم. چشمتان روز بد نبیند که این چند مثقال بچه ی پسر عمه جان، پدر ما را درآورد. آمدیم کمی با بچه بازی کنیم که بنده ی خدا حوصله اش سر نرود میان این همه آدم بزرگ! اولش گرفتیمش توی بغل خودمان و شروع کردیم با هم شعر خواندن و بازی کردن که کم کم بچه شروع کرد دلبری کردن با آن زبانی که هنوز کلمه ها را درست ادا نمی کرد و نیاز به مترجم داشت "تو چقدر خوبی خاله... من خیلی دوستت دارم... بیا مامان من بشو!!!!" بعد نظرش عوض شد و تصمیم گرفت خودش مامان بنده شود! و بنده هم همکاری می کردم تا آنجا که رسید به نظرشان در رابطه با مدل موی من و با آن لهجه ی شیرینش و با معصومانه ترین حالت ممکن گفت که می خواهد موهایم را خوشگل کند... بنده هم گول چشم های درشت فرشته مانند و آن صورت  سفید تپل قشنگش را خوردم و موهای نازنینم را دادم دستش و چشمتان روز بد نبیند که 10 ثانیه نشده بود که دریافتم عجب غلطی کردم! ول کن ماجرا هم نبود. وقتی به زور موهای عزیزم را تا جای ممکن از چنگال های بغض آلودش رها کردم فهمیدم که این وروجک این حرف ها حالیش نمی شود و فکرش را بکنید تا آخر مهمانی در نقش مادر بنده هی امر و نهی می کرد و راه درست انجام هر کاری را به بنده آموزش می داد! بچه ی فامیل هم بود نمی شد دعوایش کنیم حداقل حرصمان خالی شود و در جواب همه ی این شیرین کاری ها بنده نشسته بودم و از روی اجبار لبخند ژوکوند تحویل می دادم و منتظر بودم ببینم کی مادر محترمش قصد دارد به روی مبارک بیاورد و وروجکش را از من جدا کند! به هر حال از مهمانی ما که گذشت. گفتم خاطره ی امشب را با شما در میان بگذارم و گوشزد کنم که گول زبان چرب و نرم و عشوه ها و لبخند و چشمهای معصوم این وروجک ها را نخورید که شیطانکی درون هر کدامشان شراره می کشد! و این امروزی هایش همه بالفطره اگر آب باشد شناگرند و در نهایت زهرشان را خواهند ریخت! دیگر بقیه اش با خودتان...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۱۹
رها .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">