شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

من هنوز خوبم!

جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ق.ظ
هیچ وقت به این فکر کرده اید که تمامی آنچه که خوب یا بد می پندارید ممکن است تنها یک تعبیر شخصی از مسائل باشد؟ منظورم اینست که بسیاری از آنچه که "من" هر کدام از ما را تشکیل می دهند می توانند تنها یک سری اصول قراردادی باشند که از خارج به ذهن ما تحمیل شده اند و چهارچوبی درست کرده اند مملو از بایدها و نبایدها... تخته سیاه دبستان را یادتان هست؟ وقتی مبصر کلاس تخته را با یک خط عمودی بی رحمانه به دو نیم تقسیم می کرد؟ بعد آن بالا دوباره یک خط افقی می کشید و یک طرفش می نوشت "خوب "ها و در سمت دیگرش "بد"ها؟ یادتان هست چقدر دلمان می خواست جز خوب ها باشیم؟ هیچ وقت آن وقت ها ته ذهنتان را این مساله غلغلک داده که بد بودن چه حسی می تواند داشته باشد؟ اصلا جرئت فکر کردن به آن را داشته اید؟... بد باشید!... دبستان که بودم اغلب مدتی مدال پرافتخار نمایندگی کلاس به گردنم آویخته می شد! الان که فکر می کنم به این نتیجه می رسم که شاید برای این بود که خودم شیطان ترین فرد کلاس بودم و با دادن قدرت و مقام می خواستند رامم کنند. البته که راهکار زیرکانه ای بود... برای من که جواب میداد. مست قدرت می شدم! خودتان بهتر می دانید که نماینده ی کلاس چه وظایفی دارد. خلاصه و مفیدش آرام نگه داشتن کلاس در مواقعی است که معلم دیر به کلاس می آید، یا دارد ورقه های امتحانی را سر کلاس تصحیح می کند... در عالم بچگی همیشه از امر و نهی کردن به بقیه ی بچه ها مخصوصا زمانی که بر مسند نمایندگی تکیه داشتم لذت می بردم و گاها قوانین مختص به خودم را بر کلاس حاکم می کردم! از همان قوانین من درآوردی که آن بالاتر هم به آن اشاره کردم...همان اصول قراردادی! بچه ها می خواستند "خوب" باشند. من هم می خواستم "خوب" باشم... می خواستم نماینده ی خوبی باشم وبه هر نحوی شده (حتی توصل به زور) کلاس را آرام نگه دارم! و خدا می داند آن وقت ها معلمم برای "خوب" بودن در نظر مدیر چه کارها که نمی کرد... و همین طور رد این مساله را بگیرید تا برسیم به بالاترها...نه اشتباه نکنید! نمی خواهم سیاسی اش کنم! اصلا برگردیم به کلاس درس... در کلاس ما اغلب کسی جرئت اعتراض نداشت... به گمانم حتی در ذهنشان هم به این مساله فکر نمی کردند که دفتر دستک مرا به هم بریزند! گفتم که! می خواستند "خوب" خوانده شوند و برای این خوب بودن یوغ تسلیم در برابر چهارچوب کشیده شده روی تخته سیاه را به گردن می آویختند!... عجبا!!! آن ها می توانستند شلوغ کاری کنند و لذت ببرند! ببینید این خوب بودن چه کارها که با آدم نمی کند. البته قصد ندارم از شلوغ کاری و هرج و مرج دفاع کنم. به هر حال مدرسه نیاز به آرامش داشت. کلاس می بایست ساکت می بود! اما شاید واقعا آن سکوت خفقان آور ضرورتی نداشت! و تمام حرف من همین است... این سکوت های تحمیلی خفه کننده ی من در آوردی! این خوب بودن هایی که بهایش از دست دادن آزادیمان است در گفتار و رفتار. این که قبل از این که فکر کنیم و درستی و نادرستی مساله را عقلا و منطقا بررسی کنیم همان چهارچوب های تکراری القا شده برای خوب بودن کورمان می کند و می ترسیم از این که مبادا بد باشیم و این فلجمان می کند... اصلا نخاعی می شویم! نمی دانم چطور بگویم تا وخامت موضوع و آن چیزی که در ذهنم هست را بیان کنم...تمام آنچه که می خواهم بگویم این است که آدم های از قبل پروگرام شده نباشیم... اصلا بیایید به موضوع منطقی تر نگاه کنیم: هیچ وقت نمی توانیم در دید همه ی افراد "خوب" باشیم! این یک اصل ساده است و به نظر من آدمی که بتواند به معنای واقعی کلمه همه را از خودش راضی نگه دارد مسلما دورو و ریاکار است و به همین دلیل است که حتی برحق ترین مردمان هم دشمن دارند. اصلا آدم های روراست دشمن دارند! آدمی که هر جا بنشیند حرف مورد پسند مخاطبش را بلغور کند که دشمن ندارد! و هرچه شخصیت انسان قوی تر باشد و دوستانی داشته باشد که به خاطرش حاضر باشند جانشان را فدا کنند احتمالا از آن طرف هم دشمنانی خونی خواهند داشت. می گویید نه؟ نگاهی به کتاب های تاریخ بیندازید! آدم ها را از بدخواهانشان هم مثل دوستدارانشان می توان شناخت!... بله ...از موضوع دور نشویم... داشتم می گفتم... آدم ها متفاوت اند. ملاک های "خوب" و "بد" و "بایدها" و "نبایدها"یشان هم. باور کنید حتی در صادقانه ترین رفتارهایمان هم همیشه عده ای هستند که برچسب های ناجور به آدم بزنند. باید برای افکارمان و رفتارهایمان توجیحی منطقی داشته باشیم تا بتوانیم اگر لازم شد با این برچسب ها مقابله کنیم. باید دانست! شک نکنید! اصل ساده ی دوم همین است: دانستن بهتر از ندانستن است! این وسط اما یک جای کار می لنگد. فرضا که ما دانستیم...  فرضا که از قالب ها بیرون آمدیم و عقلا به نتیجه رسیدیم که باید از انجام فلان کار دست بکشیم، یا در یک موقعیت خاص با تمام قوا دریافتیم که کار درست و انسانی که باید انجام دهیم خلاف منافع خودمان یا دیگران است... تا اینجایش درست...اما مشکل اینجاست که انجام این کار درست اصلا آسان نیست... بله... من خودم کلی کتاب در این زمینه خوانده ام ولی متوجه شدم زمانی که واقع گرایانه به مساله نگاه می کنیم و از نوشته ها خارج می شویم و به مسائل در جریان اطرافمان در زندگی نگاه می کنیم می فهمیم این کار فقط گفتنش ساده است. به نظرم از "نفس اماره" که بگذریم، اولین شرط لازم برای اجرای همه ی این ایده آل های رویایی که تا الان گفتم حدی از استقلال است. وگرنه همان اول دست و پای آدم را می بندند و کله پایش می کنند! نباید کسی بر آدم سلطه داشته باشد. نه مادی و نه اعتقادی و این برای فرهنگ رایج در کشور ما که کارمان پا توی کفش همدیگر کردن است تبعات فجیعی می تواند به بار آورد! اگر دختر باشید که دیگر بدتر! همیشه به امید روزی بودم که این استقلال نسبی را بدست بیاورم و همیشه فکر می کردم که آن روز سنگ روی سنگ بند نخواهد شد اگر روزی من جرئت کنم همه ی آن حروفی که قبل از رسیدن به تارهای صوتی می بلعمشان را بریزم بیرون و راستش را بخواهید به جز جمع های خانوادگی که احترامشان حتما بر من واجب است، بنده چند وقتی است عنان از کف داده ام. دارم یک کارهایی انجام می دهم که عمیقا معتقدم درست است و گاهی از این می ترسم که مبادا این وسط به جای این که صواب کنیم کباب شویم و اعتبارمان زیر سوال برود؟ می دانید... یک جورهایی می ترسانندم از این که مبادا "بد" شوم؟ خوب و بدی که گفتم را که یادتان هست؟ مصداقش اینجاست... و راستش را بگویم گاهی توی دلم به خودم می گویم"آخه آدم عاقل نونت نبود؟ آبت نبود؟... مگه مرض داشتی...؟" ولی شاید زمان آن رسیده که لازم باشد از "خوب" بودن دست بکشیم و سعی کنم "درست" باشیم. حتی اگر آن درست تر خیلی به مزاج خودمان هم خوش نیاید... کاش امسال در کنار همه ی تکالیف دیگر کمی انسانیت مشق کنیم! کاش اجازه دهیم که دیگران هم نفس بکشند... هر کسی... با هر عقیده ای...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۰۹
رها .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">