شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

بابا سرت سلامت

دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۱۷ ب.ظ
همیشه همین طور است. موقعی که اصلا فکرش را نمی کنی یک اتفاقی می افتد که گند می زند به همه زندگی آدم... 4-5 روز خانه بودن حس خوبی داشت. بهتر از خوب شاید. روز آخر تا آخرین لحظات ممکن با خواهرم خیابان نظر را می گشتیم و خرید می کردیم که از آزمایشگاه پاتولوژی تماس گرفتند و گفتند که نتیجه ی آزمایشمان آماده است. جواب بیوپسی پوست بابا بود. دو سه ماهی هست یک لکه مثل خونمردگی روی پشانی اش ایجاد شده و بابا توجهی ندارد. ما هم فکر نمی کردیم چیز مهمی باشد ولی مامان خیلی پیگیر بود و به هر ضرب و زوری بود بابا را برده بود دکتر... توی آزمایشگاه فقط منم و خواهرم و دخترکش عسل. عسل بلند بلند برایم شعر می خواند و من سر به سرش می گذارم. جواب آزمایش را که می گیریم حتی فکر نمی کنیم آنقدر مهم باشد که بازش کنیم. خواهرم داشت کارت می کشید که من از سر کنجکاوی جواب را باز کردم و چه شوکی به من وارد شد... “Basal Cell Carcinoma?!!!” نکند دارم اشتباه می کنم؟ خواهرم سریع کاغذ را از دستم می گیرد... کلمه ی "کارسینوما" هی توی ذهنم تکرار می شود و من هی به خودم می گویم که نه سرطان پوست یک چیز دیگر می شد شبیه این. کارسینوما باید یک بیماری ساده ی پوستی باشد... ولی کلمه ی بولد شده ی  Malignancy (بدخیمی) بدجور توی ذوق می زد. نه اشتباهی در کار نیست... خواهرم سرش را می گیرد و الان است که اشکش در بیاید. دکتر که می فهمد ما یک چیزهایی دستگیرمان شده دلداری می دهد که انشاالله چیز مهمی نیست. از دکتر آزمایشگاه می پرسم که درمانش سیستمیک است یا موضعی درمان می کنند؟! "نمی دانم" گفتنش عصبی ام می کند. امروز خواهرم جواب آزمایش را برده پیش دکتر پوست. دکتر گفته که خیلی زود متوجه شده ایم و یک پیوند پوست ساده(!) لازم دارد. هر چند من بسیار به خواهرم توصیه کردم که حتما جواب آزمایش را به چند دکتر پوست دیگر و انکولوژیست نشان دهد و او هم مرا مطمئن کرده که همه جوره پیگیر است و نگران نباشم. آخر این ماه هم مامان دارد با پدربزرگ و مادربزرگم می رود مکه و گناه دارد الان نگرانش کنیم. بابا خودش هم از چیزی خبر ندارد و من فکر نمی کنم استفاده از کلمه ی سنگین و سهمگین "سرطان" در کل این ماجرا کار درستی باشد. روحیه مان را خراب می کند. فقط امیدوارم کار با یک عمل جراحی خاتمه یابد و به شیمی درمانی و ... نکشد. پدرم روح خانه ی ماست. لطفا برای سلامتی اش دعا کنید...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۲۰
رها .

نظرات  (۱)

انشاءالله پدر و سایر اعضای خانواده محترم همیشه در صحت و سلامت باشند و کانون خانواده‌تان گرم و پر ازمهر بات
پاسخ:
ممنونم. همچنین برای خانواده شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">