شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

حال بد... حال خوب...

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ب.ظ

پنج شنبه 16/7/94                         2:05 P.M

فهمیدن بعضی آدما خیلی سخته. ولی من همیشه تلاشمو می کنم.حداقل واسه نزدیکانم. واسه کسایی که واسشون ارزش قائلم و به نظرم اونقدر عزیزند، اونقدر باارزشند که می شه بخاطرشون همه کاری کرد. ولی ساکت موندن حتی جلو این آدما وقتی که می بینم داره بهم ظلم میشه کار خیلی سختیه و واسه روح سرکش و یاغی من غیرممکن حتی! باورم نمی شه سر چنین قضیه ای دیشب اون طور گریه کردم. باورم نمی شه حتی یه روز نتونستم خودداری کنم وامروز همین که دیدمش زرت رفتم بهش گفتم که با اون کار دیشبش با من چی کار کرد! و از همه بدتر باورم نمی شه نتونستم چهار کلام حرف حسابمو بدون بغض و گریه بگم و عین احمقا زدم زیر گریه... باورم نمی شه ظهر که از کار برمی گشتم حسم نسبت به خودم چقدر خوب بود و همین که پامو گذاشتم خونه چقدر خراب شد. این همه انرژی منفی دور و بر خودمو باور نمی کنم. رسما رفتم تو مرحله ی انکار و به زور می خوام به خودم بقبولونم که خوب خوب نیست ولی به هر حال خوبه...

می دونم رمزآلود نوشتم. ولی جز حس خودم چیزی برام مهم نیست که ازش بنویسم. الانم دارم می رم استخر. حالم خیلی بده...

خیلی بد :((((


پنج شنبه 16/7/94                  23:15 P.M

امروز بالاخره بعد از حدود 20 سالی که تصمیم داشتم شنا یاد بگیرم می تونم ادعا کنم که بالاخره به آرزوی دیرینه نایل شدم! جلسات شنا به این شکل بود که من از جلسه ی دوم به خواست خودم رفتم 4 متری ولی با 6تا قمقمه! بعد که دیگه تونستم با همون 6تا خوب پا دوچرخه برم و خودمو رو آب نگه دارم، مربیم یکیشو کم کرد تا جلسه ی 8 ام که امروز بود و من با دوتا قمقمه تو آب بودم و با اعتماد به نفس تمام پا دوچرخه و کرال پشت می رفتم که فروغ جون (مربیم) گفت که یکی دیگه اش رو هم در بیار. یعنی من امروز کلا با 1 قمقمه تو آب بودم و هیچ مشکلیم نداشتم. بعد هر کی منو می دید کلی بهم می خندید که مگه این یه قمقمه چی کار داره واسه تو می کنه؟ خیلی خنده دار شدی و ... و  خلاصه ما رو تحریک کردن که اون یکی رو هم در بیارم. فروغم اومد گفت که "6تا قمقمه با هم تو رو نهایتا 3-4 سانت از آب میاره بیرون و بیشتر جنبه اعتماد به نفس داره و بیشتر خودتی که با پا زدن خودتو رو آب نگه داشتی. این یکی دیگه علنا هیچ توانایی واسه بالا کشیدن تو از آب نداره. اگه می خوای درش بیار." ما هم کلی فکر کردیم که آیا تصمیم درستیه یا نه؟! که نهایتا گفتیم باشه! درش میارم.

خلاصه جونم براتون بگه که در آوردن قمقمه همان و تا خرخره زیر آب رفتن همان! بعد این کناریام مرده بودن از خنده چون بدون قمقمه اصلا یه ثانیه هم رو آب نمی موندم. یعنی اعتماد به نفسم له شده بود! بعد مربیم اومد تو آب و دیگه با هزار زحمت یه نمه رو آب موندم. بهش می گم "من حس خیلی خیلی بدی دارم که هیچی دور کمرم نیست. همش حس می کنم یه چیزی کمه!" بعد اینا هی حرف منو جدی نگرفتن! ولی من واقعا مشکلم همین بود و همین که یه چیزی دور کمرم باشه اعتماد به نفسم و برمی گردوند. بعد طی یک اقدام جسورانه از استخر رفتم بیرون و همون یه قمقمه رو هم از اون بندی که دور کمرم می بستم در آوردم و بند خالی رو محکم بستم دور کمرم و رفتم تو آب و احساس کردم چقدر الان راحت ترم و در نهایت تعجب این بار رو آب موندم. ولی هم خودم هم بقیه مردیم از خنده :))))

الانم اومدم کشف علمی مهممو باهاتون در میون بذارم که قمقمه ها همش کشکه... نکته اش تو اون بند است!

مساله ی بعدی هم اینکه حقیقتش مطلب اولو که نوشتم قصد منتشر کردنشو نداشتم. یعنی معمولا چیزای این مدلی رو ثبت موقت می کنم و اغلب هم واسه همیشه ثبت موقت می مونند ولی آخر شب که حسم بهتر شد تصمیمم عوض شد. فقط واسه این که هم به خودم و هم به بقیه بگم که به حسای بدتون میدون ندین. روزایی که حس بد دارید برید استخر... پیاده روی... برید پیش یه دوست خوب... و با هم فیلم ببینید... (خوب من امروز فقط همین کارا رو کردم و با همین اصول ساده امید به زندگیم از منفی 5 به حدودای 80% رسید!) ولی اصل کلام این که نشینید غصه بخورید.

فیلمی که دیدم هم محمد رسول الله بود که بعدا می گم خدمتتون...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۳
رها .

نظرات  (۵)

سلام
خیلی موافقم که فهمیدن بعضیا وااااااااااقعا سخته!!

خیلی باحال بود این شناگری با یه بند!
تبریک میگم
من که دل و جرات شنا ندارم!!
تعادلم صفرصفره!!

واقعا حال بد با یه پیاده روی هم کلی تغییر میکنه من مییییییییدونستم!!!
پاسخ:

سلام عزیزم.

وااااااااااااااااااااااقعاااا!

صنم جان من که رمز موفقیتشو بهت گفتم. دیگه از چی می ترسی؟ نکنه به من اعتماد نداری؟ :/


۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۲:۳۷ یکی زیر آسمان شهر
واای بند قمقمه خیلی خوب بود،مردم از خنده...
منم تو این مدت واقعا به این نتیجه رسیدم که احساسات بد ارزش میدون دادن ندارن....اصن نباید بهشون محل بدی....:)
پاسخ:
خیلی هم نتیجه ی خوبی گرفتی. :)
سلام :)
والا از نوشته بالا که سردرنیاوردیم اما خوشحالم که حال بدت برطرف شده و حالت خوبه 😊😍
شنا عاااالیه به شرطیکه این جوجه های زیر 10 سال تو آب پخش و پلا نباشن ؛))
مرسی که راز کمربند رو با ما درمیون گذاشتی ؛)
پاسخ:

سلام عزیزم :) مرسی.

آره واقعا ولی این استخری که من می رم خدا رو شکر به حد کافی بزرگ هست که بچه مچه ها خیلی تو دست و پا نباشن.

قربونت. حداقل کاری بود که از دستم برمیومد. ;)

حس های بد اگه کوچیک باشه و جزئیه با ورزش و حتی منظم کردن وسایل برطرف میشه. اما اگه مزمن شده باشن اینجور کارها نقش مسکن رو بازی میکنه. یه چیزی از ریشه داره میزنه که حالمون رو خراب میکنه. پیدا کردن مسئله ده درصد قضیه ست. تغییر الگوی فکری و رفتاری گرچه شدنی هست اما راحت نیست. نیاز به استمرار داره. بعد هم نمیشه همزمان چند هندونه برداشت. یعنی تعیین اولویت برای تغییر هم خودش یه مهارته.

بنظر میرسه که ما از یه عده توقع داریم که یه جور با منطق ما جور باشند و ما درک کنیم. اما بقول استاد گنجی ـ هیچ کس کاملا منطقی نیست- لذا فرایند کشف تمام شدنی نیست. ادمها منجمد و ایستا نیستند. هم ما و هم دیگران همزمان درحال تغییر هستند. لذا خیلی وقتها شاهد رفتاری هستیم که انتظار نداریم. چه از خودمون و چه از دیگران.

اما اینکه چرا نمیشه بدون بغض حرف زد. احتمالا بواسطه اینه که یک بایدی برای خودمون گذاشتیم که گریه کردن و بروز احساس نشانه نقطه ضعفه. درحالیکه استانه تحمل و تحریک احساس گرچه تا حدی قابل مدیریته ولی بیشترش سرشتی و ژنتیکیه. بجای سرزنش خود و دیگران شاید مفید این باشه که بتونیم گام به گام روند تغییر مناسب و سازگاری داشته باشیم.

ایام به کام

پاسخ:

 متاسفانه حسای بد من کم کم دارن مزمن می شن چون جدیدا دیگه این چیزا حالمو خوب نمی کنه :(

من حتی تمایلی ندارم راجع به حسای بدم بنویسم. قضیه ماشین که یادته گفتم چیزایی که دوست ندارم می رن رو استندبای! حسای بد من دقیقا همین وضعیت رو دارن. چون نمی تونم شرایطو عوض کنم صورت مساله رو پاک می کنم ولی خودمم می دونم که مسالهه هنوز محکم و استوار سنگر رو حفظ کرده و وجود داره.

گفتند ماهی رو هر موقع از آب بگیری  تازه ست

گرچه این حرف خیلی درستی هست با این وجود دست دست نکن. چون هنوز از نظر سن، امادگی بیشتری برای تغییر و انعطاف داری. پس بهتره که اجازه ندی یه چیزایی بشه الگوی شخصیتت.

یک کتاب هست به اسم تنبلی . اگه اشتباه نکنم نوشته یا ترجمه آقای قره چه داغی هست. میتونی در این خصوص سرچ و جستجو کنی و مطلب پیدا کنی.

بنظرم شما توان و امادگی تغییر رو داری. اگه حوصله کنی و بنشینی مسائل رو فهرست کنی در گام اول بیش از 40-50 درصد مسائل قابل کنترل میشوند. حتی کنترل کردند 20-10 درصد هم خیلی کمکه. از استهلاک نیروی روحی ت خیلی کم میکنه. لذا پیشنهاد میکنم. برای این کار حتی معطل پیدا کردن یه مشاور خوب هم نشو. خودت شروع کن. روزی ده تا بیست دقیقه شروع کن به یادداشت کردند برای خودت. بعد از یه مدت الگوی نگرانی ها- فکرها و مسائلت رو تاحد زیادی کشف میکنی. همین کمک میکنه که تا حدی بتونی پیشگیری لازم رو انجام بدی.

دوم درک پیش رونده و همیشه رو به رشد از واقعیتها. این کمک میکنه که بدونی در چه سنی هستی. این دوره سنی غالبا چه تهدیدات،‌خطرات و فرصتهایی با خودش داره. انوقت از احتمال اسیب کم میکنی و از فرصت بهتر و بیشتر استفاده میکنی.

سوم اینکه داشتن یک دورنمای  از اینده در عین انعطاف پذیری از استواری لازم برخوردار باشه

شما شایسته زندگی بهتر و لذت بخش تر از الان هستی. خیلی در دسترست هست. امیدوارم شاهدشادی بیشتر شما باشم

پاسخ:

می دونی مشکل من چیه بابک جان؟

مشکل اینه که چیزایی که ذهنمو به هم می ریزن مسائل خانوادگی هستند که مستقیما به من مربوط نمی شن و من نمی تونم واسشون کاری بکنم ولی فضای زندگیمو تیره می کنند و انرژیمو از بین می برن. وگرنه منو اگه تک و تنها ول کنند تو یه شهر غریب، یه دوست خوبم کنارم باشه که احساس تنهایی نکنم خیلی قوی و بابرنامه ظاهر می شم و بهت قول می دم خیلی هم خوب پیشرفت می کنم.

من تا وقتی تو این خونه زندگی می کنم نمی تونم از حاشیه هاش در امان باشم... یعنی خدا رو خوش نمیاد. یه جاهایی مجبورم درگیر بشم که البته ازش نمی نویسم چون در این مسئله ی خاص نوشتن حالمو بدتر می کنه. شاید بعدا که حل شد و توان مواجه شدن باهاشو داشتم نوشتم ولی الان نه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">