شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

احساسی رفتار نکنیم!

چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ

رسانه گاها بازی های کثیفی در می آورد. ما خودمان همچین دین و  ایمانی نداریم که فکر کنیم به جبهه ما برخورده است که اتفاقا از شما چه پنهان پیش خودمان فکر کردیم رسانه ای شدن مساله و چنین آبروریزیی از لحاظاتی بد هم نشد! ولی دلیل نمی شود که میل به حقیقت هم نداشته باشیم! منظورم ماجرای آقای قاری است. بالاخره فارغ از هر بحث و گفتمانی ایشان هم انسان است. هر چند انسانی که ما اصلا خط فکری اش را نمی پسندیم. پس از شنیدن خبر سعیم بر این بود که قضیه را بالا پایین کنم و از زوایای مختلف نگاه کنم ببینم تا چه حد می توان در درستی آن تردید کرد. هر چند حسم می گوید یک چیزهایی بوده و این طور نیست که از اساس غلط باشد ولی همچنان سعی داشتم مغزم را بیدار نگه دارم.

یک مساله ای ذهن مرا بدجور به خودش معطوف کرد. یک مثال برایتان می زنم. یکی از وظایف بنده در این اداره بازرسی از مراکز ترک اعتیاد است. بنده و همکاران من ممکن است تخلفات زیادی در این زمینه مرتکب شویم. مثلا رشوه بگیریم یا زد و بندی داشته باشیم یا چیزهای دیگر... ولی احتمال این که من یا همکاران را مثلا با یک کیلو تریاک بگیرند واقعا ناچیز و حتی بعید است! حالا فکر کنید یک نفر قاری است. ایشان ممکن است یک جاهایی سوتی بدهد. ولی چنین تخلفی که از جمله تخلفات سیاسی عقیدتی هم نیست که بگوییم مثلا در ذهن بعضی ها قهرمان می شود! یک جنایتی است کاملا در تضاد با خط فکری و شغلی ایشان و به هر انسان عادی و سالم از نظر عقلی بگویی متهمش می کند... هر چند می دانم دلیلم، دلیل محکمه پسندی نیست ولی همچنان نمی خواهم قضاوتی کنم که خبر کاملا صحیح یا غلط است که صد البته علم آن را هم ندارم. ولی به این راحتی هم ذهن خودم را بازیچه رسانه نمی کنم یا قضیه را فلان طور ببینم چون اینگونه بیشتر به مذاقم خوش می آید که اتفاقا در این مساله خاص این طور هم هست! نظرم این است که مبادا عقلمان را تعطیل کنیم بگذاریم کنار و هر چه به خوردمان دادند بپذیریم که این آفتی است که بدبختانه بدجور به جان این ملت افتاده. فرقی ندارد موج رسانه ای در راستای افکار ماست یا بر ضد آن! زمانی که رفتار احساسی و عدم تمایل به کشف حقیقت در جامعه ای جا بیفتد، همه آسیب می بینند. مطمئن باشید اگر یک بار این هجمه احساسات به نفع مان باشد، بار دیگری هم به ضررمان خواهد بود. به عبارتی دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد...  

نمونه دیگرش یک خبر زردی توی شبکه های اجتماعی پخش می شود. بعد مجری رسانه ملی با تکیه بر همین خبرها خبر فوت همکارش را با شک و شبهه می دهد تا آنجا که مادر مجری به اصطلاح فقید که اتفاقا خدا رو شکر در صحت و سلامت کاملا هستند، حالشان بد می شود. یعنی می خواهم این را بگویم که کشتن یا نابود کردن آدم ها به همین سادگی شده! جدیدا هم محل کسب اطلاعات برای بسیاری از مردم شبکه های اجتماعی است که اتفاقا اصلا هم معتبر نیستند و به راحتی می توان یک کذب محض را در آن انتشار و گسترش داد. هر چه خبر جنجالی تر سرعت نشر آن بالاتر...

در مورد آقای قاری یک مساله دیگر هم برایم مطرح بود و آن رفتار احساسی مسئولین کشور که هنوز صحت و سقم مطلب مشخص نشده و ایشان هنوز محاکمه نشده، عکس ایشان را از سایت رسمی قاریان حذف کرد! پس می بینیم که آب از سرچشمه گل آلود است!

مساله دیگر اینکه بیایید تصور کنیم که این خبر کذب محض است و به هدف تخریب و آسیب زدن و چنین خبری حتی در حد شایعه و دروغ در یک آموزشگاه موسیقی اتفاق می افتاد! از فردا بود که انفجار تبلیغات منفی را داشتیم. آن هم نه فقط برضد یک آموزشگاه که احتمالا چنین لکه ننگی را به دامن دارد. که کل هنر موسیقی نه حتی متهم که محکوم شناخته می شد!

یا دقت بفرمایید کنسرت موسیقی سنتی را در فلان شهر جلویش را می گیرند چون اعمال منافی عفت در آن انجام می شود و خانم ها تیپشان فلان است. آن وقت شما مراسم عزاداری محرم را نمی دانم رفته اید یا نه... خب این بدحجاب ها خیلی هایشان شب های محرم هم با همین تیپ و قیافه منتها نهایتا تم مشکی اش از خانه می زنند بیرون... اگر واقعا تئوری این است خوب چرا اینجا کاربرد ندارد؟ پس می بینیم که وقتی چنین رفتاری نهادینه شد شرش دامن همه را با هر طرز فکر و عقیده ای می گیرد!

لپ کلام این است که متاسفانه رفتارهایمان بیشتر از آن که عقلانی باشد احساسی است. ربطی به جناح و طایفه و قوم و قبیله هم ندارد. فکر کردن و برخورد واقع بینانه با مسائل را یاد نگرفته ایم. رفتار مسئولین هم همین طرز برخورد را در جامعه تبلیغ می کند. طرف قانون می گذارد که برگزاری کنسرت در مشهد و بعدها قم کلا و برای همیشه لغو شود. چرا؟ چون سلیقه اش این است! وزیر هم هر کاری می خواهد بکند. در نهایت می گویند باشد به احترام نظر فلانی کنسرت برگزار نشود!!! راجع به"احترام" هم در همین حد بگویم که مدت هاست در این جامعه واژه کثیفی شده و اگر می خواهیم به جایی برسیم عن قریب باید از دایره لغاتمان حذف و "حرمت" جای آن را بگیرد! انگار نه انگار قانونی هست. اگر قرار است ایالتی قانون گذاری شود که چرا رک و پوست کنده نمی گویید؟! یا یک عبارت من در آوردی تحت عنوان "حریم امام رضا" به آن می چسبانند که این باز خود در جهت پرشورتر کردن احساساتی است که از اساس نبایست بیدار می شد و با چنین مساله ای باید عقلانی و بر مبنای قانون رفتار کرد! مساله فقط کنسرت نیست. مساله بدعتی تازه است که هر آن ممکن است به استناد چنین واقعه ای در جای دیگر رخ دهد که یک آقایی، آقازاده ای، کسی جایی چیزی متناسب با سلیقه ی همایونی اش نباشد تا بزند پایه و اساسش را درب و داغان کند. بعد هم نهایت زحمتی که در توجیه یا توضیح می دهند این است که کسانی که دلشان کنسرت می خواهند بروند جای دیگر زندگی کنند! انگار مشهد ملک پدریشان است!!!

التماس تفکر!

 

پ.ن: کتاب "سهم من" نوشته پرینوش صنیعی رمان جذابی است که این اواخر خوندم و در میانه تعریف داستان حرف های عمیقی برای گفتن داره. داستان به خوبی نشون می ده حماقت ها و رفتارهای احساسی چطور می تونه فرد را به عرش ببره و یا به زمین بکوبه. از دیدگاه جامعه شناسی هم رفتار حاکم بر کشور رو انصافا خوب توصیف کرده. بخوانید و لذت ببرید. :)  

 

نظرات  (۷)

سلام دوست خوبم، روزت بخیر

بنظرم ابتدای یک کتاب روانشناسی نوشته بود چرا مردم فکر میکنند روانشناسها دیوانه اند؟ یا همچین چیزی، درحالیکه از روانشناس ها انتظار نمی رود؛ پاسخ داده بود که یا یه ادمی که بیماری داشته ولی باوجود بیماری موفق به گذراندن دوره شده و شده روانشناس، پس حق با تشخیص مردم است که فک میکنند یک روانشناس دیوانه (دراصل ناهنجار رفتاری) وجود دارد. دوم اینکه روانشناس ممکنست براساس دانشش رفتارهای خلاف عرف و عادت جامعه نشان دهد و احاد جامعه این رفتار متفاوت را پذیرا نباشد و نسبت دیوانه بدهند.

با این مقدمه دلیلی ندارد که پزشکان ما کاملا موازین بهداشتی را رعایت کنند، گرچه انتظار داریم اکثریت به موازین بهداشتی پای بند باشند،  پس یک قاری قران هم یک انسان ست، اگر در کودکی مورد تعرض قرار گرفته باشد و یا اگر شیوه تربیتی ش گونه ای باشد که جرات ورزی نداشته باشد و یا تمایلات متفاوتی داشته باشد و نتواند خودش را مدیریت کند،‌ احتمال دارد که رفتاری ناهنجار نشان دهد.

اشکال در این رخداد نیست، طبق قانون احتمالات همه چی محتمل ست، حتی من از واکنش مردم هم تعجب نکردم، وقتی یک طیف از واژه (دیاثت) استفاده میکند و سناریو رابطه مثلثی بین سه هنرمند می نویسد، مفهومش اینست که این شیوه برای تخریب ست نه تنبیه یا اصلاح.

مسئله اینست که یک پرونده وقتی رسانه ای میشود وظیفه واحد روابط عمومی یا سخنگوست که روشنگری کند و تبیین کند که چرا این پرونده طولانی شده و سختی مراحل اثبات چگونه ست و ... که البته انقدر همه چی وارونه شده که حکایت چوپان دروغگو شده که  حرف رسانه رسمی خریدار ندارد و این درد ست. سرمایه  اعتمادی که تاراج شده

موافقم درست می فرمایید که اگر عقل را تعطیل نکنیم و زود قضاوت نکنیم هزینه های احتمالی کمتری پرداخت خواهیم کرد. اما عقل نقشی 5 درصدی در زندگی ما دارد (5 درصد یعنی یک خطای معمولی) تقریبا اکثر رفتارهای ما برحسب عادت و ناخوداگاه ست.

شاید دو دهه ست که تلاش کردم در قضاوتم بخاطر داشته باشم که قضاوتم نسبی ست و براساس اطلاعات یا اخبار دریافتی و الزاما خبرها درست نیستند و من هم همیشه درست تفسیر نمیکنم. با این همه غالبا می بینم که عنان از کف داده و قضاوتهای تند کرده ام. با همه اینها حرف شما، حرف پخته ، مفید و بجایی ست

پاسخ:

روز شما هم بخیر

موافقم. متاسفانه اتفاق بدی داره واسه ادبیات رسانه ای ما میفته. در و گهرهایی که از یالثارات چاپ شد تا مدت ها اثراتش روانی و جو متشنجش باقی خواهد ماند.

اعتماد کم کم داره معادل حماقت معنا می شه و به قول خودتون این درد است...

درسته که عادت و ناخودآگاه خیلی نقش دارند ولی رفتارهای روزمره هستند که عادات و ناخودآگاه و در نهایت نگرش رو می سازند. من معتقدم باید ناخودآگاه رو خوب تغذیه کرد و تنها راه نجات ما از این وضعیتی که داریم بالا رفتن سطح آگاهی عمومی و شعور اجتماعی است.

این پست حالم را خوب کرد.چون تازگیها فکر میکردم به نوعی بیماری بد بینی مبتلا شده ام و هر خبری را در شبکه های اجتماعی یا روزنامه ها میبینم ،نمیدوانم باور کنم،یا به عبارتی فکر میکردم بالاخره راست یا دروغ این خبر مشخص نمیشود.چون یکی تایید میکند و یکی تکذیب.
پاسخ:

اتفاقا خیلی هم خوبه که راحت نمی پذیری مینو جان. آدم باید توانایی تحلیل داشته باشه چون رسانه چه داخلی و چه خارجی در خبرهایی که براشون از هر نظر سود داشته باشه غلو می کنه و حالا هم که این مساله اخیر رو پیراهن عثما ن کردند همین که زود قضاوت نکنیم و یک جاهایی بپذیریم که امکان کشف حقیقت موضوع -حداقل در حال حاضر- وجود نداره هم خیلی خوبه.

سلام و صبح بخیر

خوبی؟ خوشی؟ امید که خوش و خرم باشی

قبل از اینکه روانشناسی بخونم فک میکردم میشه راحت ناخوداگاه رو مدیریت کرد. اما متاسفانه( الان با توجه به حدی که فهمیدم) تصور میکنم فک میکنیم که در مورد ناخوداگاه،  آگاه شدیم، عملا ناخوداگاه همانطور ناخوداگاه باقی مانده، فقط بین ناخوداگاه و خوداگاه یه فضای تبادلی محدودی هست. دوم اینکه ما واجد محدودیتهایی هستیم، محدودیتهایی همچون زمان، انرژی و منابع؛ لذا ما نمیتوانیم خودمان رو دوباره از اول بازسازی کنیم، حداقل در عمل نمی توانیم، در بهترین حالتها تمرکز میشود روی یک اندیشه- طرح واره- سیکل عادت نهفته و کشف کلید واژه های آن - تفسیرهای نامناسب و جایگزین کردن ان با یک اندیشه -طرح واره - سیکل عادت جدید

هرچه بیشتر می خوانم احساس میکنم که طیف و پهنای اختیار بسیار محدود و باریک است

امید که شما بتوانی خرق عادت کنی و به اختیارت پهنای موثر و مفید ببخشی

پاسخ:

سلام وقت شما هم بخیر

ممنون. همچنین شما

همین بهترین حالت که گفتی هم به اندازه کافی سخت به نظر می رسه! تغییر هر عادت ساده از من یکی که خیلی انرژی می گیره.

 

سلام بر رهای عزیز 
مجبورم اول بهت تذکر بدم که پا تو کفش علم الهدی نکنی که نیابت خدا در زمین هم براش کم سمتیه:)
اما این که رسانه ها ما رو مدیریت می کنند شکی درش نیست و کاملا منطقی  و علمیه این حرفی که زدی . اما پدیده شبکه های مجازی داستان پیچیده ای داره که مدیریتش توسط احساس جمعی معنا پیدا می کنه. بین دو موضوع: اون مجری مشهور و این قاری هم تفاوت هست یکی از سر شیطنت یا حتی دشمنی شکل گرفته. دیگری دارای پایه واقعی حداقل در سطح وجود یک پرونده قضایی هست. الان کنجکاو نیست من افاضه فضل کنم که روانشناس ها معتقدند وقتی ما با ناکامی مواجه می شیم راه های مختلفی برای تخلیه این احساس منفی پیدا می کنیم. به عبارتی این خشم باید به نوعی بیرون ریخته بشه. وقتی این ناکامی و خشم شکل جمعی پیدا می کنه داستان خطرناک تر می شه و می تونه منجر به بروز اعتراض های جمعی بشه. یکی از بهترین راه حل ها برای کاهش این خشم و از بین بردن این احساس منفی ، تخلیه اون از طریق جک و هزلیات است. شبکه های مجازی امروزه به عنوان یک مکان کاملا مطمئن برای این مساله دارند مورد استفاده قرار می گیرند. البته گاهی اوقات این مساله می تونه پیامدهای ناخواسته هم داشته باشه مثل داستان این قاری اما کاربران شبکه های اجتماعی احساس می کنن دلشون خنک شده که بلاخره یه چیزی پیدا کردند که بگن دیدید سال ها داشتید به اسم دین دروغ می گفتید سند می خواید بفرمایید این.
به  نظر من اگه به تحلیل محتوای پیام های از این دست بپردازیم شاید بیش از همه عمق درد مردم رو متوجه بشیم
به هر حال ممنونم از این موضوع خوبی که مطرح کردی .
پاسخ:

سلاااااام فرزانه جون

خدا نکنه من همچین جسارتی نمی کنم :)))

پرونده قضایی داره ولی ایشون هنوز متهم اند و جرمشون اثبات نشده.

این چیزی که گفتی دقیقا همون فرهنگ بی تفاوتیه که قبلا هم گفته بودی و من کاملا باهاش موافقم. متاسفانه رفتارها اصلا عقلانی و منطقی نیست و به راحتی احساسات بازیچه می شند.

:*

سلام وقتی کار واجب هست،  چطور میشه باهات تماس گرفت؟ بنظرت اخر هفته هوای اصفهان از نظر الودگی هوا،  چطوریه؟ تونستی یه راهنمایی بکنید ممنون

پاسخ:
سلام. تو وبلاگتون جواب دادم :)

سلام

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

تا وقتی کامنتی ارسال نشده ، میشه اصلاحش کرد و تا وقتی عملی به فعلیت در نیامده امکان تغییر دارد ولی وقتی ارسال شد و عملی انجام شد دیگه در حیطه جبر قرار می گیره

القصه بعد از کامنت دیروزی که میخواستم راهنمایی بگیرم بابت سفر به اصفهان و الودگی هوا، بعدش فک کردم اخه مرد حسابی مگه مردم بدهکارند و تو طلبکارکه انتظار داری در دسترس باشند، خلاصه به اشکال در رفتارو درخواستم پی بردم، امید که خیلی به دل نگرفته باشی

شاد و شادکام باشی

پاسخ:

سلام.

آره می دونم. منظورم این بود که تاییدش نکنی. کامنت گذاشتن با گوشی خیلی سخته برام و همیشه هم توش یه سوتی می دم!

نه بابا... اشکالی نداره. خوشحال می شم بتونم کمکی بکنم.

فقط لباس گرم همراهتون باشه. داره سرد می شه کم کم...

خوش بگذره بهتون

سلام ، خب بنده فعلا بلاگ دارم و دسترسی های دیگه ندارم، اما ممنونم هم به من ای دی دادی، هم شاید انگیزه ای بشه که تلگرام داشته باشم

حالا با همه این حرفها اگه برای کسی که چهارشنبه، پنج شنبه اصفهانه مرکز خرید کجا رو پیشنهاد میکنی، میدونی که زنها دلشون به خرید خوشه، میخوام یه جایی بریم که خرید خوب بشه کرد، یعنی جنس متنوع با کیفیت و قیمت نسبتا مناسب

ممنونم، راستی ما جهارباغ بالا ساکنیم‌، اون محدوده باشه خیلی بهتره

پاسخ:

سلام. تو وبلاگ خودتون جواب دادم ^_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">