شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

سلسله مراتب

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ

در جامعه ای زندگی می کنیم که اگر افراد شاغل را به سه طبقه بالادست-میان دست(!)- فرودست طبقه بندی کنیم ]طبقه بندی من در آوردی است، دنبال لغات علمی نباشید![ می شود گفت که فقط طیف میان دست از نظر اطمینان و ضمانت شغلی اوضاعش نسبتا روبراه است! قشر فرودست که بنده خدا نه قدرت اقتصادی دارد و نه اعمال نفوذ... غالبا نه دیده می شود و نه شنیده! با نسیمی هم جابه جا می شود. در مورد قشر بالادستی هم این طور بگویم که در همین مدت کوتاه کار دو نمونه اش را بنده "به چشم خویشتن دیدم که جانش می رود"!!!

مورد اول دکتر "ف" ریاست بیمارستان بود که صبح آمده بود سر کار و منشی دفترش حکم عزلشان را داده بود دستشان! از آن بدتر دکتر "ع" (رئیس جدید) بود که حرمت همکار و هم صنفش را نگه نداشته از راه نرسیده بدون این که خودش را معرفی کند و ... رفته نشسته توی اتاق ریاست! یک دقیقه خودتان را بگذارید جای دکتر ف: می روید در اتاقتان را باز می کنید می بینید یک نفر نشسته پشت میزتان... واقعا که "تفو بر تو ای چرخ گردون تفو"... محض رضای خدا یک تقدیر و تشکر خشک و خالی هم از ایشان نکردند. بنده خدا با چشم اشکبار از این بیمارستان رفت...

مورد بعدی رئیس شبکه بهداشت خودمان است. این یکی را فکر کنم خیلی خاطرش را می خواستند که از یک روز قبل(!) بهشان اطلاع دادند. بعد هم خیلی ضرب العجلی یک به اصطلاح جشنی گرفتند هم برای تشکر از زحمات چند ساله ایشان و هم استقبال و خوش آمد گویی به رییس جدید. بنده خدا آقای رییس قیافه اش آنقدر به هم ریخته و درب و داغان بود که ما هر لحظه منتظر بودیم بزند زیر گریه و ما که چهار چشمی  ایشان را زیر نظر داشتیم به چشم خودمان دیدیم که چند باری مثل زمانی که آدم اشک هایش را پاک می کند، دستش رفت سمت صورتش. روی سن ایستاده بود و جوایزی که ارگان های مختلف و همکاران آورده بودند را با نارضایتی و بی میلی تمام می گرفت و تندی می داد دست یکی از پرسنل و با یک لبخند اجباری یک تشکر اجباری تر به سبک رفع تکلیف انجام می داد. یکی از همکارها توی گوشم می گوید:"بنده خدا چقدر داغونه." می گویم:"انتظار داری نباشه؟ مثل اینه که بگن تو عروسی ننت برقصی! اسمش جشن و پایکوبیه ولی واسه تو عزاست!"

کاری به این ندارم که این ها اصلا روئسای خوبی بوده اند یا نه (کما این که رئیس بیمارستان الحق و الانصاف کارش خیلی خوب و در مقایسه با رئیس جایگزین معرکه!) ولی این طور ناغافلی آدم ها را عزل و نصب کردن حالا چه وزیر باشند و در ماموریتی در کشورهای خارجه، چه رییس بیمارستان یا شبکه اصلا وضعیت جالبی نیست. آخر چرا نمی آیند از همان اولی که یک جایی را می دهند دست کسی برایش مشخص کنند که چند سال قرار است آنجا باشد تا طرف اولا بداند اینجا ملک پدری اش نیست و این میز و صندلی ها به کسی وفا نمی کند و سر موقع باید تحویل بدهد برود و هم این که برنامه ریزی مدون داشته باشد تا در طی این مثلا 3 سالی که رئیس فلان جاست اثر خوبی از خودش به یادگار بگذارد و مثلا بداند بعد از این مدت ارزشیابی عملکرد دارد و ارتقا یا تنزل ردیفش در محل خدمت جدید را همین ارزشیابی ها تعیین می کنند...

خلاصه مطلب اینکه پیامی که ما از تمامی این مسائل گرفتیم این بود که در کار دولتی و در این سلسله مراتب پایورسالاری حواسمان باشد از طبقه میان دستی خودمان نه بالاتر برویم و نه پایین تر! در کار خصوصی که آدم آقای خودش است برود و هر چه می خواهد کشور گشایی و پیشرفت کند. ولی با این سیستم حاکم سلیقه ای-عشیرتی کار دولتی وعلی الخصوص اداری، شغل و جایگاه فرد مکان خوبی برای پاسخگویی به هر گونه نیازی که رنگ و بویی از جاه طلبی و قدرت گرایی دارد، نخواهد بود!

به هر حال از ما گفتن، هر چند صلاح مملکت خویش خسروان دانند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۲
رها .

نظرات  (۲)

فک میکنم در طبقه فرادست یا بالادست، ممکنه گاهی یه وقفه ای پیش بیاد، اما عموما از اینجا میروند یه جای دیگر، موقعیتشون تغییر نمیکنه

ادمهای میان دست هم که جابجا میشوند حال خوشی ندارند، بالاخره ادمها به محیط تعلق خاطر پیدا میکنند

 

پاسخ:

درسته ولی این رئیس ما رو که رسما تبعیدش کردند. با پست پایین تر رفت یه شهر داغون!

کلا که تغییر اغلب خوشایند نیست. من بیشتر مساله ام اینه که چرا بی قانون و سلیقه ای و از همه بدتر این طور انتحاری عمل می شه!

ادمها به شرایطشون خو می گیرند و احساس تعلق می کنند، اون بنده خدا هم اگه بر پایه توانایی هاش رشد کرده باشه احتمالا (یعنی بالای 70%) دوباره به شرایط بهتر بر می گرده، اگه بواسطه پارتی، بازهم دور که عوض شد احتمال داره که شرایطش بهتر بشه، فرقش اینه که اگه هرکسی  علت ارتقا یا تنزلش رو درک کنه بعدا در رفتارش هم تاثیر می گذاره، برخی رفتارشون بهبود پیدا میکنه و برخی منفی تر میشوند

مثالی از خو گرفتن به شرایط :از یه زندانی 30 یا سی زمان شاه شنیدم که تغییر سلول ش تو زندان مصداق بارز گور به گور شدن بوده، درحالیکه تنها وسیله ای که میتونسته باخودش ببره، یه لیوان بوده

 

پاسخ:

گور به گور... چه اصطلاح تکان دهنده ای!!!

درسته زوده بخوام قضاوت کنم. شاید بعدا اوضاعش بهتر شد... کما این که شنیدم اون رییس بیمارستانی که تعریف کردم چند ماه بعد دوباره رئیس یه بیمارستان دیگه شد! ولی یه جوری بیرونش کردند که مرد 40 ساله اینجا جلو پرسنل زده بود زیر گریه :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">