شاید محال نیست!

Mon Journal Intime

Mon Journal Intime

شاید محال نیست!

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است...

(عرفان نظر آهاری)

بایگانی

از هر دری3

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ب.ظ

کفش های قبلی که سر کار می پوشیدم یه نیم بوت ساده قهوه ای رنگ بود، وقتی راه می رفتم یه نمه صدای تق تق می داد. بعد از درمانگاه صدام کردند گفتند کفشت صدا می ده. بهشون می گم "من که همش نشسته ام، اینجام که بخش بستری نیست که بگی مریض اذیت می شه. حالا گیرم تو این مسیر که من می رم تا پانسیون یه ذره صدا بده! چه اشکالی داره؟" فرمودند:"جلب توجه می کنه!!!" دلم می خواست سرمو یه جایی بکوبم. ولی به جاش خیلی رام و سر به زیر رفتم یه جفت کفش چرم مشکی با کفی نرم خریدم که تق تق نکنه. روز اولی که پوشیدم اومدم درمانگاه همین که از در اومدم تو و پامو رو سرامیکای کف سالن گذاشتم دیدم یا ابالفضل این دیگه چه مدلشه؟! یعنی تا خود داروخانه با هر قدمی که من برمی داشتم این کفشه خیلی بلند و با اعتماد به نفس تمام می گفت:"جیر... جیر..." نمی دونم من حساس شدم یا صدای جیر جیر این کفشه واقعا این قدر فاجعه است! به هر حال به صدای این یکی گیر بدن، دیگه یه چیزی بهشون می گم... (عصبانی(

--------------------------------------------------

یه خانمه هست سرطان داره. فکر کنم قبلا راجع بهش نوشتم. من خیلی ناراحتش بودم. گهگاه در حد توان یه کمکی هم بهش می کردم. این دفعه اومد کلی با شرمندگی گفت می خواد وام بگیره ضامن می خواد. گفتم "باشه من ضامنت می شم. برو ازشون بپرس چه مدارکی احتیاجه." از بانک زنگ زدن که "اول باید بیای اینجا حساب باز کنی... بعد فلان کنی و تو حسابت اینقدر باشه و ..." منم رک و پوست کنده بهشون گفتم نه وقتشو دارم و نه حال و حوصله این کارا رو. این خانم بدجوری لنگ پوله. می خوایم مشکلش حل شه. اگر می خواین که میام از همون حسابی که دارم چک می ذارم وگرنه من اعصاب این کارا رو ندارم..." تهشم به کارمند بانک گفتم که "مگه کل پولی که ایشون قراره بگیره چقدر هست اصلا؟ شما نگرانش نباشید اگر قسطاش عقب افتاد ضامن منم دیگه، بهم خبر بدید خودم یه فکری براش می کنم." خلاصه آخر اونام دلشون واسه این خانم سوخت یا هر چی بالاخره اینکه قبول کردند و ایشون وام گرفت. حالا نمی دونم بانکیه از این صحبت آخر من برداشت دیگه کرده حرفی به خانمه زده یا خود خانمه تصمیم گرفته پیام بده که دفترچه قسطش آمادست و اگه برام بیاره قسطاشو پرداخت می کنم یا نه...!!!

حقیقتا هنوز که هنوزه بهش فکر می کنم حالت تشنج بهم دست می ده!

خواهش می کنم کسی نصیحت نکنه که آدم واسه کسی که نمی شناسه ضامن نمی شه. این مدت به حد کافی ازین حرفا شنیدم! این خانم واسه آزمایش سالیانه اش احتیاج داشت و من از همون اولم پی اینکه ایشون ممکنه نتونه قسطاشو پرداخت کنه رو به تنم مالیده بودم. مبلغ وام هم زیاد نبود. ولی چیزی که سوپرایزم کرد این بود که ایشون خیلی رک و پوست کنده پیشنهاد بده که تشریف بیارن دفترچه قسط رو تقدیم کنند!!! یه جورایی به نظرم در دیزی بازه حیای گربه کجاست؟!

--------------------------------------------------

نکته بعدی که بی ربط به مورد قبلی نیست هم این که این خانم که اوضاع احوالشو می دونم و واقعا احتیاج داره و انقدر زندگیش چاله چوله داره که هر چند تایید نمی کنم ولی برام قابل درکه که به هر راه نجاتی که می بینه چنگ بندازه، ولی خیلیا هستند اینا بی پول نیستند، نیازهاشون متفاوته! یعنی انقدر از اینا دیدم که دیگه به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارم. مسئول بسیج شبکه که الان دیگه رفته خیلی خانم دست به خیری بود. خیلی وقتام میومد اتاق من واسه استراحت و چای و صحبت و اینا... واسه همین مراجعینش راه اتاق منو خوب بلد بودند. الانم که رفته فکر می کنند این امامزاده هنوز حاجت می ده! چند ماه پیش یه خانمه اومده می گه:"بچم کم خونه... خیلی حالش بده. دکتر گفته پسته بخوره! پول ندارم واسش پسته بخرم!" می گم:"حالا اشکال نداره، قرص آهن بهش بدید. بسته ای 300 تومنه... بهترم هست. زودتر درمان می شه." می فرمایند "آخه نمی خوام بهش دارو بدم. قرصی بارش بیارم!" یعنی فقط در بهت فرو رفتم که الان مثلا ایشون توقع داره من براش پسته بخرم؟؟ یا به یه جایی معرفیش کنم که بهش پول بدن بره پسته بخره؟؟؟؟ آخرین باری که خود من پسته خوردم کی بوده؟!!

می تونم بهتون اطمینان بدم که این خانم از اون مدل ساده ها نبود که مثلا فکر می کنند چون دکتر گفته دیگه حجته و حتما باید بچش پسته بخوره. اتفاقا با کمی صحبت متوجه شدم خیلی خوبم می فهمه داره چی کار می کنه... جسارتا همینان که باعث می شن حس کمک به همنوع در دیگران از بیخ و بن نابود بشه. مسلما هیچ آدم عاقلی از این که بدونه داره ازش سواستفاده می شه خوشحال نخواهد شد! حالا شاید خودتون تجربه های مشابه داشتید ولی جا داره دوباره بگم که مردم شهر بهوشید که خیلی ها نیازمند نیستند! نیازهاشون متفاوته... 

----------------------------------------------------------------

جواب گزینش اومد. بحمدالله پذیرفته شدیم و فردا می رویم برای انعقاد قرارداد ^_^

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۶
رها .

نظرات  (۴)

سلام

صبح بخیر

معمولا کسانی که سعی در نجات دیگران دارند بیشتر قربانی میشوند

پاسخ:
سلام
صبح شما هم بخیر
big like!
امیدوارم شغل جدید تغییر مثبتی در زندگیت ایجاد کنه خصوصا در مورد پوشیدن کفش 
پاسخ:

راستش بعید می دونم تغییرات ایجاد شده از حیطه رنگ لباس (مشکی) و مدل کفش فراتر بره!

 

چندین بار همین بلاها سرم اومده و دور از جان شما احساس حماقت کامل بهم دست داده.حالا دیگه حاضر نیستم برای خواهر و برادر خودم هم ضامن بشم.دیگه نمیتونم اعتماد کنم که مثلا بگن پول غذا نداریم.دوسال قبل یک خانمی که منزل یکی از بستگان کار میکنه به همین عنوان که بچه هاش غذا ندارند صد تومن از من گرفت.فردا دیدم رفته موهاش را های لایت کرده.
پاسخ:

حق داری مینو جان. خود منم روز به روز بی تفاوت تر می شم. نمونه های مشابه اون خانمی که موشو های لایت کرده زیاد دیدم. الان دیگه به این راحتی اعتماد نمی کنم.

اون قضیه پسته خیلی لج دربیار بود...
پاسخ:
خیییییلی ://

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">